کتاب لوئیز روک کوچولو

La Petite Roque
کد کتاب : 102092
مترجم :
شابک : 978-6222673147
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 164
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1886
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب لوئیز روک کوچولو اثر گی دو موپاسان

گی دو موپاسان، نویسنده‌ای است که همچنین به عنوان نماینده مکتب طبیعت‌گرا شناخته می‌شود و در آثار خود، زندگی و سرنوشت انسان‌ها را به صورت ناامید و بدبینانه تصویر می‌کند. او بیش از ۳۰۰ داستان کوتاه، شش رمان، سه سفرنامه و یک مجموعه شعر نوشته است، اما بیشترین شهرت خود را به خاطر داستان‌های کوتاهش به دست آورده است. کورنلیه کواس، استاد ادبیات و نظریه ادبی دانشگاه بلگراد، درباره او اظهار نظر می‌کند: "موپاسان، همراه با چخوف، بزرگترین استاد داستان کوتاه در ادبیات جهان است. او با وجود اینکه طبیعت‌گرا نیست، در تصویر کشیدن طبیعت انسان، اغلب به صورت خشن و بی‌رحمانه عمل می‌کند، و طبیعت‌گرایی موپاسان، بدبینی انسان‌شناختی شوپنهاوری را منعکس می‌کند." مجموعه "روک کوچولو"، شامل داستان‌های کوتاهی از موپاسان است که در آنها، کورسوهای امید و امواج ناامیدی به صورت بیش‌فشاری مشاهده می‌شود، همانطور که کورنلیه کواس آن را توصیف کرده است. خواننده در میان دو احساس امید و ناامیدی، مانند قایقی است که از یک سوی به ساحل متمایل است و از سوی دیگر، موج‌ها او را به سمت خود می‌کشند.

کتاب لوئیز روک کوچولو

گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان' (به فرانسوی: Henri René Albert Guy de Maupassant) (زادهٔ ۵ اوت ۱۸۵۰-درگذشتهٔ ۶ ژوئیهٔ ۱۸۹۳) نویسنده فرانسوی است.مشکلات خانوادگی از یک سو و روح رنجور او از سوی دیگر الهام‌بخش نوشته‌هایی شدند که نه تنها توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرد، بلکه نشانه آشکاری بود بر تعارضات و آشوب‌های درونی این نویسنده.«موپاسان» در 20 سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. پس از گذشت چند سال به پاریس بازگشت و برای شش سا...
قسمت هایی از کتاب لوئیز روک کوچولو (لذت متن)
همین که دوباره کلاهش را به سرگذاشت و با قدم های سریع به راه افتاد، پای درختی چشمش به چاقویی افتاد یک چاقوی کوچک بچگانه وقتی آن را از زمین برداشت، یک انگشتانه خیاطی هم پیدا کرد، سپس دو قدم آن سوتر، یک سوزندان دید اشیا را برداشت و با خود فکر کرد اونها رو به آقای شهردار می سپرم و باز به راه افتاد؛ اما حالا حواسش را جمع کرده و مدام منتظر بود که چیزهای دیگری پیدا کند.