1. خانه
  2. /
  3. کتاب هورلا

کتاب هورلا

5 از 1 رأی

کتاب هورلا

Le Horla
٪15
210000
178500
معرفی کتاب هورلا

«هورلا» یک داستان کوتاه ترسناک در سال 1887 است که به سبک ژورنالی توسط گی دو موپاسان، نویسنده فرانسوی، پس از نسخه اولیه و بسیار کوتاه‌تر منتشر شده در روزنامه گیل بلاس، 26 اکتبر 1886، نوشته شد.
این داستان به عنوان الهام‌بخش خود لاوکرافت «ندای کاتولهو» ذکر شده است، که همچنین دارای موجودی فرازمینی است که بر ذهن‌ها تأثیر می‌گذارد و قرار است بشریت را تسخیر کند.

خود کلمه هورلا فرانسوی نیست و یک نئولوژیسم است. شارلوت ماندل، که «هورلا» را برای ناشر ملویل هاوس ترجمه کرده است، در پس‌گفتار پیشنهاد می‌کند که کلمه «هورلا» ترکیبی از واژه‌های فرانسوی hors («بیرون») و là («آنجا») و «le» است. horla به نظر می رسد "بیگانه، بیرونی، آن بیرون وجود دارد" و می تواند به صورت ترجمه به عنوان "آنچه در بیرون وجود دارد" تفسیر شود.
راوی، مردی بورژوا، مجرد، طبقه بالا، که افکار پریشان و احساسات غمگین خود را منتقل می کند. به طور ناگهانی با یک موجود فراطبیعی دست روبه رو می شود.از آن جا به بعد آن موجود بر اوسلطه پیدا می کند. در طول داستان کوتاه، سلامت عقل شخصیت اصلی، زیر سوال می رود، زیرا هورلا به تدریج بر افکار او تسلط پیدا میکند. در ابتدا، خود راوی عقل خود را زیر سوال می برد و فریاد می زد "آیا من دارم دیوانه می شوم؟"

درباره گی دو موپاسان
درباره گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان' (به فرانسوی: Henri René Albert Guy de Maupassant) (زادهٔ ۵ اوت ۱۸۵۰-درگذشتهٔ ۶ ژوئیهٔ ۱۸۹۳) نویسنده فرانسوی است.
مشکلات خانوادگی از یک سو و روح رنجور او از سوی دیگر الهام‌بخش نوشته‌هایی شدند که نه تنها توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرد، بلکه نشانه آشکاری بود بر تعارضات و آشوب‌های درونی این نویسنده.
«موپاسان» در 20 سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. پس از گذشت چند سال به پاریس بازگشت و برای شش سال در نیروی دریایی مشغول به خدمت شد .
وی در این مدت بعدازظهرهای خود را صرف خواندن کتاب و آشنایی با ادبیات می‌کرد. در سال 1875 «موپاسان» نخستین داستانش با نام «صفحه ساییده شده» را با نام مستعار "ژوزف پرونیر" در فرانسه منتشر کرد. دو سال بعد برای نخستین‌بار با «تورگینف»، رمان‌نویس مشهور روسیه ملاقات کرد. تورگینف در این دیدار متوجه ضعف و بیماری او شد که مبتلا به سفلیس بود که نهایتا او را از پا درآورد.
پس از آشنایی با گوستاو فلوبر، موپاسان تحت حمایت وی قرار گرفت و با ادبیات و روزنامه‌نگاری آشنا شد. وی در همانجا با برخی نویسندگان مشهور سبک ناتورالیسم و رئالیسم همچون «امیل زولا» نیز آشنا شد.
موپاسان در همان زمان داستان‌های کوتاه زیادی نوشت. علاوه‌بر این نوشته‌هایش در مجلاتی چون "فیگارو" و "اکو" به چاپ می‌رسید؛ با این حال وی نتوانست در آن زمان موفقیت چندانی در نوشتن رمان به دست آورد.
این نویسنده سرشناس پس از آشنایی با ناتورالیسم به دلیل شرایط روحی‌اش به این سبک علاقه‌مند شد؛ سبکی که برخلاف رمانتیسیسم به جای توجه به زیبایی‌های طبیعت، جهان را با نگاهی واقع‌بینانه با همه زشتی‌هایش به تصویر می‌کشد و بر نشان دادن این نازیبایی‌ها تاکید می‌کند.
«موپاسان» در سال 1880 به همراه چهار نویسنده دیگر وارد یک گروه ناتورالیست با نام "یاران مدان" شد که رهبری آن را «امیل زولا» برعهده داشت. وی در این دوران از سوی زولا مورد تشویق و توجه زیادی قرار گرفت، اما کمی بعد از این گروه فاصله گرفت و خود را بیش از پیش وقف خلق آثار ادبی و نگارش داستان‌های کوتاه و رمان کرد.
وی که بخش عمده عمر 43 ساله‌اش را در افسردگی و بیماری گذرانده بود، توانست در این دوران کوتاه با ثبت حدود 300 اثر ادبی، نامش را در ادبیات جهان ماندگار کند. اوج دوران هنری وی پیش از ابتلا به جنون و افسردگی حاد بین سال‌های 1980 تا 1990 بود. «موپاسان» سال‌های پایانی عمرش را در گوشه‌گیری و ترس از مرگ سپری کرد و در سال 1893 پس از اقدام به خودکشی نافرجام، در یک آسایشگاه روانی درگذشت.
«موپاسان» به عنوان نماینده ناتورالیسم در ادبیات به بیان آشکار زشتی‌های طبیعت به ویژه پوچی زندگی اشرافی می‌پرداخت. از معروفترین داستان‌های کوتاه وی «گردنبند» است که در آن تلاش می‌کند با به تصویر کشیدن سادگی و زودباوری طبقه فرودست جامعه، دروغین بودن ثروت و تجملات اشرافیان را فاش کند.


قسمت هایی از کتاب هورلا

جشن پیروزی. در خیابان ها گردش کرده ام. مراسم آتش بازی و پرچم ها مرا مانند کودکی به وجد می آورد. در عین حال بسیار احمقانه است که در تاریخی معین به دستور دولت شاد باشیم. مردم گله ای نادانند. گاه به گونه ای صبور و گاه به شدت انقلابی. به آنها می گویند: شادی کنید! شادی می کنند. می گویند :بروید با همسایه تان دعوا کنید. می روند دعوا می کنند. می گویند به سلطنت رای بدهید. رای می دهند. سپس به آنها می گویند به جمهوری رای دهید و به جمهوری رای می دهند.

از هنگامی که انسان می اندیشد، از زمانی که می تواند اندیشه اش را بگوید و بنویسد، احساس می کند که در کنار رازی ناگشوده زندگی می کند که اندامهای حسی زمخت و ناقص او از کشف آن ناتوانند و می کوشد به برکت هوش خود بر ناتوانی های اندام هایش غلبه کند. هنگامی که این هوش هنوز در مرحلهٔ ابتدایی بود، حضور پدیده های نامشهود، اشکال ترسناک و عوامانه ای به خود گرفت، صوری چون اوهام مابعدالطبیعی و شایع در میان مردم، افسانه های ارواح سرگردان، پریان، اجنه، مردگان بازگشته به دنیای زندگان، اختراع افراد متوسط و احمق ترین مردم و حاصل فعالیت بی وقفهٔ مغزهای وحشت زده از آفرینش است. هیچ چیزی درست تر از این سخن ولتر نیست: خدا انسان را به شکل خود آفریده ولی انسان این تصویر را به خدا نسبت داده است.

رهبران مردم نیز ابلهند، آنان به جای اطاعت از انسان ها از اصولی پیروی می کنند که ساده لوحانه، سترون و اشتباهند. آنان در این دنیا که به هیچ امرش اطمینانی نیست و حتی نور یک وهم است و صدا نیز توهمی بیش نیست، با همین اصول، یعنی افکار برگزیده، حتمی و تغییرناپذیر بر دیگران حکومت می کنند.

مقالات مرتبط با کتاب هورلا
برترین نویسندگان در «ادبیات فرانسه»
برترین نویسندگان در «ادبیات فرانسه»
ادامه مقاله
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»

در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم

«وحشت» چگونه پس از جنگ جهانی اول تغییر کرد
«وحشت» چگونه پس از جنگ جهانی اول تغییر کرد

بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.

جهانی نو با پیوند ژانرهای علمی تخیلی و فانتزی
جهانی نو با پیوند ژانرهای علمی تخیلی و فانتزی

چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟

ژانر فانتزی، پرورشگاه تخیل و خلاقیت
ژانر فانتزی، پرورشگاه تخیل و خلاقیت

زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟

نظر کاربران در مورد "کتاب هورلا"
3 نظر تا این لحظه ثبت شده است

مهمترین داستان مجموعه با نام ولگرد

1402/10/26 | توسطسهراب محمدبیگی
0
|

داستان‌های جالبی داره که اصلا هم خیالی نیست

1401/12/16 | توسطفروغ - کاربر سایت
0
|

جالبه....هورلا...هورلا...هورلا...هورلا....هورلا.!.؟.ه و ر ل ا.

1400/12/28 | توسطهورلا - کاربر سایت
0
|