جست وجوی بیش از حد علنی یا شدید درمورد معنای زندگی سرگرمی عجیب وغریب، بدفرجام و خنده داری به نظر می رسد. چیزی نیست که یک انسان فناپذیر عادی بتواند به آن مبادرت ورزد، یا اگر هم چنین کرد، بتواند زیاد پیش برود. تعداد کمی از افراد آماده ی این اند که چنین راهی را در پیش بگیرند و پاسخ را در زندگی خود بیابند؛ همه ی ما چنین بلندپروازی هایی نداریم. زندگی های معنادار مختص افراد خارق العاده است: قدیسان، هنرمندان، دانشمندان، عالمان، پزشکان، فعالان سیاسی اجتماعی، کاشفان، رهبران و… . اگر معنای زندگی را کشف کنیم، احتمال می دهیم درک ناشدنی باشد؛ شاید به زبان لاتین یا به صورت کدهای کامپیوتری نوشته شده باشد. با خودمان می پنداریم چیزی نیست که به فعالیت های ما جهت بدهد، یا راهمان را روشن کند. همیشه با دیدگاهی کوته نظرانه در رابطه با معنای زندگی، به فعالیت می پردازیم؛ بدون این که خود به آن اذعان داشته باشیم.
بااین حال، حقیقت این است که این موضوع به همه ارتباط دارد. همه ی ما باید درخصوص آن جست وجو کنیم، و زندگی ای معنادار را شرح دهیم. هیچ چیز ناخوشایندی درخصوص این موضوع نباید وجود داشته باشد. زندگی ای معنادار ازنظر ساختار ممکن است فردی، مفید، جذاب و آشنا باشد. این کتابْ راهنمایی با این هدف است.
در گفت وگوی افلاطون، در رساله ضیافت۱، آریستوفان۲ نمایش نامه نویس چنین بیان می کند که سرچشمه عشق تمایل به کامل کردن خودمان ازطریق پیداکردن «نیمه گم شده» مان است. ابتدا، در برداشتی شوخ طبعانه، همه انسان ها را نرماده هایی می داند که دو پشت و پهلو، و چهار دست و چهار پا دارند، با دو صورت که روی یک سر به جهات مختلف می چرخند. این نرماده ها آن قدر قدرت داشتند و آن چنان به خود غره بودند که زئوس ناچار شد آن ها را به دو نیمه زن و مرد تقسیم کند، و از آن روز هریک از ما حسرت پیوستن دوباره به نیمه ای را دارد که روزی از آن جدا شده است.
نیازی نیست داستانی ادبی را باور کنیم تا حقیقتی نمادین را در آن تشخیص دهیم: ما عاشق افرادی می شویم که قول می دهند به نحوی ما را کامل کنند. در میان سرخوشی های روزهای اول عاشقی، قدردان پیداکردن کسی هستیم که به نظر می رسد ویژگی ها و خلق وخوی ما را تحسین می کند. شاید آن ها برخلاف ما در مقابل جزئیات کارهای اداری فوق العاده صبور باشند، یا عادت به نافرمانی در برابر صاحب منصبان داشته باشند. شاید قادر باشند تناسب همه چیز را حفظ و از آشفتگی جلوگیری کنند، یا شاید به دل مردگی خاصی دچار باشند و طبیعتی حساس داشته باشند و با جریان های فکری و احساسی عمیق تری درگیر باشند.