خشکیده بودم روی دستان درخت
سبزی جانم رنگ زردی زده بخت
از شاخه آویزان پر از شعر فرود
بیوزن بودم بین یک بود و نبود
دلشورهها افتاد با زوزه به باغ
از شاخهها جستند یک دسته کلاغ
ترس از شکستن زیر پا، آوار شوم
طوفان تنهایی و سردی هجوم