در این کتاب مصور، گزیدهای از قصههای عامیانه مردم جهان به چاپ رسیده که یکی از آنها، "شاه، ملکه و زنبور" عنوان گرفته است. این قصه درباره زنبور کوچکی است که یک بار سهوا بینی شاه سلیمان را نیش میزند. سلیمان که از این پیشآمد بسیار ناراحت شده، زنبور کوچک را به قصد تنبیه احضار میکند. زنبور که بسیار ترسیده به شاه سلیمان قول میدهد که این عمل ناشایست خود را جبران کند. تا این که یک روز ملکه صبا به دیدن شاه سلیمان میآید و از او میخواهد تا بین دو دسته گل کاملا شبیه به هم دسته گل طبیعی را تشخیص دهد. در این هنگام زنبور کوچک به کمک شاه سلیمان میآید و دسته گل طبیعی را به او نشان میدهد.
کتاب کفش های جادویی هانیم