در طول تمام سالهایی که از عمرم میگذشت، همیشه سعی کرده بودم به هر طریقی که میتوانم به اطرافیان و مردم کشورم خدمت نمایم، ولی همیشه مورد ظن و گمان و در معرض اتهام قرار میگرفتم و این موضوع همیشه خاطر مرا چنان آزرده می نمود که گاهی اوقات با خودم میگفتم که ایکاش من نیز همچون خیلی از آدمهای جامعه، یک زندگی آرام و ساده و به دور از تمام این حواشی برای خودم بر می گزیدم و به دور از این همه دروغ و دورویی و مکر و نیرنگ به زندگیام ادامه میدادم؛ اما گویی من برای آرام نشستن و این که اجازه دهم روباهان و کفتارها با خیالی آسوده و در کمال آرامش به هر جرم و جنایتی که میخواهند دست بزنند آفریده نشده بودم...
(برگرفته از متن ناشر)