آلکاتراز اسمدری در روز تولد سیزدهسالگیاش بستهای دریافت میکند. تنها میراثی که از پدر و مادرش برای او بهجا مانده است: یک کیسه شن.
اما آلکاتراز خیلی زود متوجه میشود که این کیسهی شن چیزی معمولی نیست. کیسه توسط مکتب کتابداران شرور دزدیده میشود که با پخش کردن اطلاعات غلط و مخفی کردن حقیقت بر دنیا حکومت میکنند. آلکاتراز باید با تنها سلاحی که دارد جلوی آنها را بگیرد: استعدادی فوقالعاده برای شکستن چیزها.
(برگرفته از متن ناشر)
خیلی ترجمه اش ضعیف بود