1. خانه
  2. /
  3. کتاب ویولن دیوانه

کتاب ویولن دیوانه

3.5 از 2 رأی

کتاب ویولن دیوانه

Le violon du fou
انتشارات: نشر چشمه
٪10
160000
144000
معرفی کتاب ویولن دیوانه

پاییز بود و هوا دلگشا، در اواخر قرن نوزدهم. آن روزها در اوپسالا عمارت بلند دو طبقه ای بود، دور از مرکز شهر، دور افتاده میان سبزه زارها. صورت ظاهر این عمارت چنگی به دل نمی زند و می شود گفت که با آن دیوارهای زردش رنگ ماتم داشت. اما درخت مو بسیار پر شاخ و برگ و شادابی از این دیوارهای زرد روزه آفتاب بالا می رفت و سه پنجره ی طبقه ی دوم آن را با هاله ی خرمی در آغوش می گرفت

ماجرایی دلنشین و خواندنی از یکی از نام آورترین داستان سرایان سوئدی پیرامون جوانی برازنده، متمول و خوش پوش که دلبستگی عمیقی به ویولن خود دارد، آن چنان که نواختن را به هر چیز دیگری در این جهان ترجیح می دهد، اما از طریق یکی از دوستانش با خبر می شود که وضع مالی خانواده شان رو به افول است و مادرش زیر بار وام و قرض های متعدد گرفتار شده و تنها برای حفظ آرامش روانی او همه چیز را طور دیگری وانمود می کند. جوان که به میراث خانوادگی دلبستگی عمیق دارد تصمیم می گیرد تا برای حفظ آن تلاش کند.

درباره سلما لاگرلوف
درباره سلما لاگرلوف
سِلما لاگرلوف (به زبان سوئدی: Selma Ottilia Lovisa Lagerlöf) (متولد ۲۰ نوامبر ۱۸۵۸؛ درگذشته ۱۶ مارس ۱۹۴۰)، نویسنده سوئدی و اولین زن برنده جایزه نوبل در ادبیات است.[۱] لاگرلوف در ۱۹۱۴ اولین زنی بود که به عضویت آکادمی سوئد درآمد.
ویژگی های کتاب ویولن دیوانه
  • سلما لاگرلوف برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1909
قسمت هایی از کتاب ویولن دیوانه

اکنون رفتارشان با او هرچه می بود برایش تفاوتی نداشت. دیگر هیچ چیز نبود که اسباب اندوه او شود. بعد از این همیشه از زندگی شادمان می بود. با خود می گفت که اگر روزی زندگی برایش دشوار شود به شاخه گل مورد و اسبک چوبین برادرش فکر خواهد کرد. و سیاهی زندگی برایش سفید خواهد شد.

از این که زنده بود و بر پشت جوان دوره گرد به سوی خانه می رفت بسیار خوشحال بود. آن روز صبح هیچ کس حتا به خواب نمی دید که او بر فرازی پرپیچ و خم به سوی خانه روان باشد. هیچ کس خیال هم نمی کرد که صحرای خرم با همه شبدرهای معطرش برای او آغوش بگشاید و مرغکان خوش خوان بر تاج سبزینه درختان بازگشت او را ترانه بخوانند. هرچیزی که دل زندگان را شاد می کرد برای او نیز بود.

همان طور که اینگرید انتظار داشت جز مادرخوانده و خدمتگاران کسی در خانه نبود. مادرخوانده از صبح تا ظهر مقدمات ناهار یادبود را مهیا کرده بود. اکنون می شود گفت که همه چیز آماده بود و او رسیدن مهمان ها را انتظار می کشید. از آشپزخانه به اتاقش رفته بود تا پیراهن سیاه زیبایش را بپوشد.

پاییز بود و هوا دلگشا، در اواخر سال های سی (قرن نوزدهم). آن روزها در اوپسالا عمارت بلند دو طبقه ای بود، دور از مرکز شهر، دور افتاده میان سبزه زارها. صورت ظاهر این عمارت چنگی به دل نمی زند و می شود گفت که با آن دیوارهای زردش رنگ ماتم داشت. اما درخت مو بسیار پر شاخ و برگ و شادابی از این دیوارهای زرد روزه آفتاب بالا می رفت و سه پنجره ی طبقه ی دوم آن را با هاله ی خرمی در آغوش می گرفت.

مقالات مرتبط با کتاب ویولن دیوانه
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب ویولن دیوانه"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

سبک بسیار قدیمی، داستانی با گره‌های مکرر پشت گره ولی گره‌ها خیلی سریع و غالبا غیرمنطقی باز می‌شوند.

1402/12/23 | توسطف. ایرانمنش
1
|

خیلی تخیلی و رویایی بود زیاد نپسندیدم

1400/11/23 | توسطکاربر سایت
4
|