-نه. ولی خوب آرایش می کرد و به خودش می رسید. البته آن وقت ها که قوم و خویش حساب می شد، کارش تو چشم نمی زد. ظاهرا به زن دیسون خیلی علاقه نشان می داد، ولی این ظاهر قضیه بود. -داستان مربوط به دارو چی بود؟ مردم از کجا فهمیدند؟ -راستش، تو جیمزتاون نبود. گمانم آن موقع تو مارتینیک بودند. فرانسوی ها در مورد دارو خیلی آسان گیرند. مسئول داروخانه با یک نفر صحبت می کند و خبرش پخش می شود. خودتان که می دانید چطوری است. خانم مارپل می دانست چطوری است. خیلی بهتر از بقیه. خانم پرسکات ادامه داد: -گفته بود سرهنگ هیلینگدون دنبال دارویی می گشته که خودش هم نمی دانسته چیست. اسمش از روی کاغذ خوانده. به هرحال، همان طور که گفتم، شایعاتی راه می افتد. خانم مارپل گیج و مات اخمهایش را توی هم کرد و گفت: -ولی نمی فهمم. چرا سرهنگ هیلینگدون باید... -فکر کنم هیلینگدون فقط بازیچه بوده. به هرحال گریگوری دیسون مدت کوتاهی بعد از مرگ زنش دوباره ازدواج می کند. شاید هنوز یک ماه هم از مرگ زنش نگذشته بوده. هردو به هم نگریستند. خانم مارپل گفت: -هیچ کس به چیزی شک نکرد؟ -نه بابا. فقط پشت سرشان حرف می زدند. البته شاید واقعا هیچ چیز نبوده. -ولی سرگرد پالگریو خیال می کرد چیزی بوده. -خودش به شما گفت؟ خانم مارپل گفت: -من زیاد به حرفهایش گوش نمی کردم. ولی فکر کردم... فکر کردم شاید با شما هم در این مورد صحبت کرده. خانم پرسکات گفت: -یک روز لاکی را با انگشت بهم نشان داد. -جدا؟ لاکی را با انگشت به شما نشان داد؟ -بله. البته اول خیال کردم منظورش خانم هیلینگدون است. کرکر خندید و گفت: «این زنه را ببینید. به نظرم این ناقلا یک نفر را کشته و از زیرش در رفته.»
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
آگاتا کریستی، نویسنده ای انگلیسی بود که بیشتر به خاطر داستان های معمایی و جنایی اش شناخته می شود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
من عاشقِ کاراکتر خانم مارپل و مارپیچهای ذهنشم..