1. خانه
  2. /
  3. کتاب مروارید

کتاب مروارید

پیشنهاد ویژه
4 از 1 رأی

کتاب مروارید

The Collected Stories of Katherine Mansfield
انتشارات: سبزان
٪25
156000
117000
درباره کاترین منسفیلد
درباره کاترین منسفیلد

کتلین مَنسفیلد مری (به انگلیسی: Kathleen Mansfield Murry) نویسنده داستان کوتاه نوگرای اهل نیوزیلند بود. تخلص او کاترین منسفیلد بود. همانند بسیاری دیگر از نویسندگان بزرگ داستان کوتاه (چخوف، موپاسان و پو) کاترین منسفیلد در جوانی مرد. او پس از یک دوره زندگی فوق العاده نامتعارف در سال 1923 از بیماری سل درگذشت. آوازه‌ی نویسندگی او در گرو چهل و دو داستان کوتاه و یک مجموعه‌ی نقد و یک دسته نامه‌ی افشاگر و یک سفرنامه‌ی زیباست.

منسفیلد با نام اصلی کتلین بیچم دختر یک بانکدار توانگر نیوزیلندی بود. در پانزده سالگی به انگلستان رفت و دیگر، جز یک بار در سال بعد، هرگز به میهنش بازنگشت. بااین‌همه، شماری از بهترین داستان‌های او در نیوزیلند کودکیش رخ می‌دهند. در بزرگسالی، همیشه یک بیگانه، یک خارجی بود. در اروپا گشت، در انگلستان و آلمان و ایتالیا زیست، در فرانسه مرد، و در حاشیه‌ی گروه‌هایی مانند بلومزبری یا درویشانی که واپسین روزهای عمرش را در فونتن‌بلو با آنان گذراند زندگی کرد. دوستانش کولی‌ها و هنرمندان بودند. شخصیت گودران در زنان عاشق لارنس و بیاتریس گیلری در ضد و نقیض آلدوس هاکسلی ظاهر ملهم از او هستند. او و ویرجینیا وولف دوستان خوبی نبودند. (وولف پس از خواندن یکی از داستان‌های منسفیلد گفت: کار او تمام است!) بهترین رابطه‌ی او در بزرگسالی با جان میدلتون بری بود که در سال 1918 با او پیمان زناشویی بست، پس از مرگ او مری نامه‌ها و یادداشتهایش را تدوین کرد و در ترویج اسطوره‌ی کاترین منسفیلد به عنوان هنرمند محکوم به فنایی که همیشه کامل زندگی کرد بسیار کوشید.
قسمت هایی از کتاب مروارید

بالاخره منزل خودش! در را بست، چراغ را روشن کرد. کلاه، کت، دامن و بلوزش را درآورد، فلانل قدیمی‎اش را از چوب رختی برداشت و به تن کرد. بعد بند پوتین‎‎‎هایش را باز کرد، جوراب‎‎‎هایش آن‎قدر خیس نبودند که آن‎ها را عوض کند. رفت جلوی دستشویی؛ باز امروز آفتابه پر آب نشده است، به اندازه‎ای آب وجود داشت که ابری را خیس کند، و رزین داشت از کاسه سرریز می‎شد. این دومین بار بود که او به خاطر آن صورتش را چنگ انداخت.

تصور کنید جای این دو نفر عوض می‎شد. روسابل با هاری به منزل می رفت. مطمئنا همدیگر را دوست داشتند، نه این که نامزد باشند و به احتمال خیلی زیاد می‎گفت: « هرگز ازدواج نمی‎کنم. » هاری در درشکه منتظر می‎ماند تا خدمتکار به دنبال روسابل، جعبه حاوی کلاه را به طبقه بالا ببرد. بعد اتاق خواب بزرگ مملو از گلدان‎های نقره‎ای تیره با رزهای صورتی و سفید. جلو آینه می‎نشست و خدمتکار کوچولوی فرانسوی کلاه او را می‎بست و برایش یک روسری نازک و زیبا و یک جفت دستکش سفید چرمی دیگر می‎آورد - چون آن روز صبح که می‎خواست یکی از آنها را بپوشد، دکمه‎اش افتاده بود.

مقالات مرتبط با کتاب مروارید
نگاهی به دوستی های میان نویسندگان بزرگ
نگاهی به دوستی های میان نویسندگان بزرگ
ادامه مقاله
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»

در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب مروارید" ثبت می‌کند