1. خانه
  2. /
  3. کتاب چشمهایم آبی بود

کتاب چشمهایم آبی بود

3.3 از 1 رأی

کتاب چشمهایم آبی بود

My eyes were blue
انتشارات: نیلوفر
٪15
325000
276250
درباره محمدرضا کاتب
درباره محمدرضا کاتب
محمدرضا کاتب (زاده ۱۳۴۵، تهران) کارگردان و نویسنده ایرانی است. در رشته کارگردانی تلویزیونی فارغ‌التحصیل شد و به سریال‌سازی و فیلم‌نامه‌نویسی اشتغال یافت. رمان «هیس-۱۳۶۹» باعث مطرح شدن او در جامعه نویسندگان ایران شد که البته این رمان به عنوان کتاب سال نیز برگزیده شد. کاتب قبل از انتشار رمان هیس هم جوایزی را برای برخی از آثارش که عمدتاً مربوط به داستان نوجوانان بود، دریافت کرده‌است.
دسته بندی های کتاب چشمهایم آبی بود
قسمت هایی از کتاب چشمهایم آبی بود

مادرم یک بار بهم گفته بود: «دارم دنبال خوشبختی ام می گردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمی دانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینی اش به دنیا نمی آید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسی اش.» وقتی مادرم میخواست خودش را با آن وضع جلو چشم همه بکشد، زیاد دیگر دور و برش نمی پلکیدم. خب ازش می ترسیدم. همان روزی که مطمئن شدم قصد کشتن خودش را دارد، دیگر برای من هم مرده بود. اگرچه کنارم روی آن صندلی چوبی هنوز نشسته بود و هی خودش را به خواب می زد. مادرم برای کارهایش دلیل های عجیب و غریب زیادی جور می کرد. و این میترا را بدجوری کفری کرده بود. چون یک بار بهم گفته بود: «واقعا برای نفهم بودن هیچ وقت دیر نیست. اگر هزرا سالت هم باشد باز دیر نیست. به نظرم آن دختری که مادرت می گوید سال ها پیش گم کرده، دختری های خودش است. بچگی و دیوانگی خودش است که یک جا تو خانه ی تاریک بابات گم کرده و حالا دارد تو نور مفت کوچه دنبالش می گردد.»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب چشمهایم آبی بود" ثبت می‌کند