یک موفقیت، بسیار خوش ساخت.
با نثری ظریف و زیبا، دقتی موشکافانه و جوششی طنازانه و تاریک.
بسیار استادانه...سرگرم کننده... با اجرایی بی نقص.
این که ورنون بخواهد آشتی کند و به همین خاطر به آمستردام بیاید مطمئنا چیزی بیش از تصادف، یا تصادف صرف بود. او جایی در قلب سیاه و نامتعادلش، سرنوشتش را پذیرفته بود. او داشت خودش را به دست کلایو می سپرد.
او تمام شب را کار کار می کرد و تا ناهار فردا می خوابید. در حقیقت کار دیگری برای انجام دادن نبود. چیزی بساز و بمیر.
اگر بخواهیم از منظر آسایش و منفعت تمام موجودات زنده ی روی کره ی زمین نگاه کنیم، پروژه ی خلق انسان نه تنها یک شکست بوده است، بلکه از ابتدا یک اشتباه بوده است.
بسیار خواندنی و غیر منتظره و تاثیر گذار ترجمه زنده یاد شمیم هدایتی عالی است.