در قلعهی آپولیس، خدایان قدرتهایی را به تعدادی از افراد برگزیده هدیه میدهند. آیکاری میداند او یک درمانگر است، اما خواهر دوقلویش، سفی، بهعنوان مومیاگر انتخاب میشود، درحالیکه همیشه بهعنوان یک کیمیاگر، قدرتی بسیار قوی را در خون خود احساس میکرد.
رازی که خواهران به دلیل داشتن دو قدرت در دل دارند، مجازات اعدام دارد. درحالیکه سفی یاد میگیرد چگونه مردهها را مومیایی کند، آیکاری به درمان درد و مرض دیگران
میپردازد؛ از جمله یک زندانی بسیار جذاب و خوشتیپ به نام کازیل که دشمن قسمخوردهی مردمش محسوب میشود.
و زمانی که شیاطین از دنیای مردهها میآیند و خواهرش را میدزدند، آیکاری به کازیل کمک میکند تا فرار کند بلکه با کمک او، سفی را نجات دهد. حتی اگر لازم باشد برای نجات خواهرش بال دربیاورد و همراه با شیطان پرواز کند…
کتاب دختری که بال درآورد