نوشته های پرشور تولستوی درباره ی مسائل ایمان، جاودانگی، آزادی، خشونت و اخلاقیات.
تأملی بر اندوه و معنای زندگی.
پرداختی خالصانه به زندگی، اخلاقیات و ماهیت ایمان.
یگانه ایمان راستین من در آن زمان، ایمان به تکامل بود. این را نمی توانستم توضیح بدهم که این تکامل در چه نهفته بود و هدف آن چه بود. می کوشیدم خودم را از نظر فکری و ذهنی تکامل ببخشم. هر چه را می توانستم و هرچه را زندگی سر راهم قرار می داد، بیاموزم؛ می کوشیدم اراده ام را تکامل ببخشم: برای خودم قواعدی معین کرده بودم که تلاش داشتم از آن ها پیروی کنم؛ خودم را از نظر جسمی تکامل می بخشیدم؛ با انواع و اقسام تمرین ها می کوشیدم قدرت و چابکی ام را افزایش دهم و با انواع و اقسام محرومیت ها خودم را به تحمل و بردباری خو می دادم. و همه ی این ها را تکامل می دانستم.
زندگی ام دچار وقفه شده بود. می توانستم نفس بکشم، غذا بخورم، بنوشم و بخوابم. این کارها اجتناب ناپذیر بود. اما احساس زنده بودن نمی کردم چون هیچ آرزویی نداشتم. اگر چیزی می خواستم از پیش می دانستم که با به دست آوردن آن به هیچ نتیجه ی مطلوبی نخواهم رسید. اگر جادوگری می آمد و می گفت می تواند تمام آرزوهایم را برآورده سازد، نمی دانستم چه بگویم و چه بخواهم. اگر در لحظات سرخوشی ام هنوز طبق عادت گذشته آرزویی می کردم در لحظاتی که جدی می شدم خوب می دانستم که توهمی بیش نبوده و در حقیقت هیچ آرزویی ندارم. حتی در آرزوی دانستن حقیقت نیز نبودم چون می دانستم حقیقت چیست. حقیقت، بی معنا بودن زندگی بود.
این توقف های زندگی همیشه به شکل پرسش های یکسانی بروز می یافت: برای چه؟ خب، بعد چه؟ ... پرسش من، همان پرسشی که مرا در پنجاه سالگی به خودکشی سوق می داد، پرسش بسیار ساده ای بود که در وجود هر انسانی نهفته است. پرسشی که زندگی بدون آن ممکن نیست، همان طور که من در عمل داشتم این را تجربه می کردم. پرسش این بود: حاصل کل زندگی من چه خواهد بود؟ یا به بیانی دیگر: آیا در زندگی من معنایی هست که با مرگی که به طور حتم در انتظار من است، از میان نرود؟
کتاب «آنا کارنینا» از زمان نخستین انتشار در سال 1878 به عنوان یکی از برجسته ترین نمونه ها در «داستان واقع گرا» شناخته شده است.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
کتاب «جنگ و صلح»، رمانی جسورانه و وسیع اثر «لئو تولستوی» است که داستان حمله ی ناپلئون به روسیه در سال 1812 را روایت می کند و چشم اندازی دقیق را از جامعه ی روسیه در اوایل قرن نوزدهم به تصویر می کشد.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
تولستوی می نویسد ایمان هر چه باشد، به وجود محدود انسان، معنایی نامحدود می دهد، معنایی که از طریق رنج، محرومیت و یا مرگ نابود نمی شود:
تولستوی به عنوان نویسنده ای فوق العاده زبردست و تأثیرگذار، می دانست که رمان ها باید سرگرم کننده باشند، در غیر این صورت هیچکس زحمت خواندنشان را به خود نخواهد داد.
کتابی جذاب و خواندنی که نویسنده خواننده رو در افکار و زندگی خودش غرق میکنه و در نهایت با پایانی پر رمز و راز تنها میذاره. ترجمهی نسرین مجیدی از نشر روزگار رو خوندم که میشه گفت ترجمهی متوسطی بود.
ترجمه آبتین گلکار رو خوندم و عالی بود، به دوست داران این کتاب و خود تولستوی کتاب اگزیستانسیال و اصالت بشر سارتر رو پیشنهاد میدم. در کل به نظرم برای انسانهای اهل اندیشه فلسفه اگزیستانسیال زندگی رو لذت بخشتر و پر معناتر میکنه. کامو و سارتر و کتاب هاشون چراغ راه اند.
میشه دوستانه که ترجمههای مختلف این کتاب رو خوندن ، بگن کدوم ترجمه بهتر بود ؟
با خیال راحت آبتین گلکار رو تهیه کنید.
اقای تالستوی در این کتابش که درحال خوندنشم همش از مردن میگه و تعریف و تمجید میکنه و حتی تاییدم میکنه بنظرم اندیشه هاش فاقد اهمیت هست
حسین جان، بیشتر کامنت شما و کوته فکری شما فاقد اهمیت هست تا اندیشههای آقای تولستوی.
سلام! من دو ترجمه خوانده ام.فقط باید توجه داشت که ترجمه آقای فیروزآبادی از آلمانی است و ترجمه آقای گلکار از روسی.
این کتاب جزو مهمترین کتاب هاییه که تا حالا خوندم.
چه کتابی...چه شوری و چه صداقتی و چه پایان غافلگیر کننده و پر ابهامی
انتشارات جامی / مترجم فیروزآبادی کاش روی جلد کتاب این توضیح رو میدادن که 70 صفحه اول این کتاب مربوط به سخن مترجم و توضیحات ماکسیم گورکی در مورد تولستویه. بعدش تازه داستان خور کتاب شروع میشه. به نظرم با ترجمه آبتین گلکار بخرید بهتره.
اعتراف کتابی دیگر از نویسنده رمان جنگ و صلح و انا کارنینا . این کتاب عمدتا روایت تالستوی درباره چند پرسشِ ساده است که شاید به ذهن همه خطور کرده : معنای زندگی من چیست؟ ، زندگی من چه حاصلی دارد؟ و برای چه وجود دارم؟ و تالستوی زندگی و تجربیاتش را در این خصوص در کتاب به ما میگوید که ابتدا چگونه از دین رویگردان شد ، سپس میگوید چه شد که حقیقت را تنها در مرگ میبیند و سخت به فکر خودکشی میافتد و با بیان روایت هایی از شوپنهاور ، سلیمان و بودا در زندگی و معنای آن کند و کاو میکند .
من با ترجمه آبتین گلکار خواندم و توصیه ام این ترجمه است چون از روسی ترجمه شده . خود کتاب عالی و در مورد پاسخی است که بیشتر ما از خودمان میپرسیم و سردگمیم . اینکه چرا زندگی میکنیم و حاصل این زندگی چیست
اعترافات نویسنده ای به بزرگی تولستوی یقینا خواندنی است.