در حال رفتن به طرف اتاق خودم بودم که روی پله ها، همان دختر زیبای حدود نوزده ساله را دیدم که لباس شیکی به تن داشت، صورتی گرد و زیبا با زلف های قشنگ و ما را چش قهوه ای رنگ خود ایستاده بود. لازم نمی دانم به تو بگویم که او خواهرم رز بود. می دانم که او هنوز هم یک دختر آرام و بدون شک دوست داشتنی است و خبر نداشتم که چند سال بعد زن کسی خواهد شد که بهترین دوست من است که در آن موقع هفده ساله بود و موهای بور کوتاهی داشت. در موقع ورود به اتاق نشیمن، آن زن محترم را دیدیم که در نزدیکی آتش در روی صندلی دسته دار نشسته و طبق معمول همیشه کار دیگری برای انجام دادن نداشت، مشغول کاموا بافی بود. قبلا منقل را آماده و برای آمدن ما آتش را روشن کرده بود و خدمتکار نیز در همان موقع سینی چایی را آورده بود، رفت و از کمد چوب بلوط در کنار دیوار، ظرف شکر و قاشق های چایخوری را آورد.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
خواهرانی خیال پرداز که زندگیشان به شکلی انکارناشدنی در هم تنیده بود.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
این نوع از ادبیات از صحنه های تاریک و دلهره آور و روایت های ملودراماتیک بهره می گیرد تا با ساختن فضاهای عجیب و غریب، پر رمز و راز و ترسناک، ما را به صندلی هایمان میخکوب کند
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
این کتاب و با ترجمه رضا رضایی خوندم. خیلی قشنگ بود و برام حوصله سر بر نبود. از تک تک لحظاتش لذت بردم طوری که احساس کردم با هلن اون سختیا رو کشیدم، با گیلبرت منتظر عشق سوزانش موندم. توی گرسدیل زندگی کردم. با دین مسیحیت و آدمای با تقوا آشنا شدم. هلن واقعا معصوم و پاک دامن بود، یه زن قوی و مستقل! کلا تو کتابای آن برونتهی عزیز شخصیتهای اصلی همینقدر قوی و عقلانی هستن. تصویر یه مومن واقعی برام شکل گرفت، ارثر کوچولو شیرینترین قسمت این کتاب بود و هر وقت گیلبرت بی توجهی میکرد بیشتر عصبیتر میشدم. حتی یه جاهایی از گیلبرت متنفر شدم که انقدر وحشی و بدون منطق رفتار میکرد. پیشنهاد میکنم بخونید و بهش به عنوان درس زندگی نگاه کنید نه وقت گذروندن، تک تک کلمه و جملاتش ارزشمنده.
برام از اون کتابایی بود که به یادم میمونه و هوس میکنم دوباره بخونمش
نظرم در مورد این کتاب شروع خوبی داشت داشت در دل یک داستان دیگه روایت میشه به نظرم جالب ولی گاهی عذاب آور بود ( از لحاظ همدردی با شخصیت اول) البته کمی کش پیدا کرد آخرش میخواستم فقط تموم شه (۶۰۰ صفحه) بود به نظرم در ۵۰۰ صفحه هم میشد جمعش کرد
کتابای نشر نی دیگه جلد سخت نیستن 😕
آره متاسفانه منم آدام بید چاپ ۱۴۰۱ رو خریدم دیدم شومیزه ولی سال قبلش هر چی خریدم جلد سخت بود
لطفا کاربرانی که واقعا کتابها رو میخونن نظراتشون رو بنویسن چون انعکاس نظرات واقعی دوستانی که کتابها رو واقعا مطالعه کردند خیلی تاثیر داره برای مراجعه کنندگان به نظرات . مثلا دوستی به اسم ایمفرزا ( البته به انگلیسی ) در یک روز نسبت به چندین کتاب نظر داده و همه نظراتشون هم بصورت سوال برانگیزی مثبت هست ، خب معلومه که یا کتابها رو اصلا مطالعه نکردند و یا یک هدف دیگه ای دارند . ( لطفا به نظرات ایشون و تاریخ اظهار نظراتشون در کتابهای خواهران برونته مراجعه کنید ) متشکرم
شما حدودا هر جا که این بنده خدا کامنت گذاشته اینو گفتی 😂
من که خیلی از کامنتهای مفید و پختهی آیمفرزا(انگلیسی) استفاده میکنم و برای نظراتشون ارزش قائلم. شما چه قدر بیکاری که میشینی تاریخ نظرات ایشون رو با هم مقایسه میکنی. خب لابد ایشون قبلا کتابا رو تو زمانای مختلف خوندن الان دارن در مورد همشون صحبت میکنن.
برای آدمی که اخلاقیات و معنویات رو مهم میشماره این داستان میتونه شیرین و خواندنی باشه.
در بعضی از قسمتها روند داستان کمی کند و حوصله سر بر میشد که فکر میکنم به دلیل توصیفهای زیاد کتابهای کلاسیک این موضوع یکی از ویژگیهای این سبک هست. اما وقتی به پایان کتاب رسیدم از خوندنش کاملا راضی بودم و حتما به علاقه مندان عاشقانه کلاسیک پیشنهادش میکنم.
واقعا قشنگ بود
خیلییی قشنگ بود از نطر من بینظیر بودد هم داستان و هم پیچیدگی که داخلش داشت رو بشدت دوس داشتم جوری بود ک تا اخرین لحظه کتاب نمیتونستی پیش بینی کنی من خودم خیلی دوسش داشتم با پایانی شاد پیشنهاد میکنم شما هم حتما بخونیدش