«می خواهم اعتراف کنم. من امروز یه نفر رو کشتم. باید اعتراف کنم که اصلا حس خوبی نداره.
وقتی می بینی که یه انسان زیر پاهات افتاده و داره جون می ده. بوی خون مشام آدمو پر می کنه و دیدن قیافۀ نفرت انگیزش که غرق خون شده، در اون لحظه، فقط حس نفرتت رو بیشتر می کنه، نه ترحمت رو.
به نظرت اونی که درحال جون دادنه، اون… چه حسی ممکنه داشته باشه؟
وقتی که تو اعماق وجودش می فهمه که الان داره به سزای کارهای زشتش می رسه؟
از جون دادنش لذت می بره و به فکرش می رسه که داره تقاص کارهاشو می ده؟»