پیرمرد عجیبی به نام زاهاریا فریما به آپارتمان مأمور وزارت داخله، سرگرد واسیلی برزا، می رود و ادعا می کند که مدیر مدرسه ای در خیابان مینتولاسا بوده است و سرگرد را از دوران تحصیلش در آن مدرسه می شناسد. مأموری به زاهاریا ظنین می شود. زاهاریا در بازجویی های پس از دستگیری داستان هایی توهم آمیز و اعجاب آور تعریف می کند و همهٔ مأموران شیفتهٔ داستان های دایره وار او می شوند. حتی وزیر داخله که زنی سنگدل است، دل به داستان های او می دهد و مدام از او می خواهد که پایان داستان را بگوید...
کتاب در خیابان مینتولاسا