نویسنده ای فوق العاده، هوشمند، پرشور و بسیار شوخ طبع.
یک داستان عاشقانه ی بسیار محکم و استوار... در مجموع خارق العاده.
نگارشی درخشان، تأمل برانگیز، جادویی و خیره کننده.
بعد نگاهی به فلورنتینو آریثا انداخت؛ به آن اقتدار شکست ناپذیرش، به آن عشق دلیرانه اش. عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی است که جاودانی است، نه مرگ. از او پرسید: «ولی شما فکر می کنید که ما تا چه مدت می توانیم به این آمد و رفت ادامه بدهیم؟»
تنها در صورتی در لحظه ی مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم به خاطر عشق نباشد.
هر چه در مورد یک عشق اتفاق بیافتد، بر همه ی عشق ها در سراسر جهان اثر خواهد گذاشت.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
مارکز در داستانش به مخاطبین خود نشان می دهد که هر چیزی می تواند ممکن باشد
در این مطلب می خواهیم درباره ی برخی از بهترین و به یاد ماندنی ترین زوج ها در ادبیات داستانی صحبت کنیم.
می توان درباره ی رمان صد سال تنهایی گفت که این اثر چیزی حیاتی را در مورد تجربه ی تاریخی صدها میلیون نفر در خود دارد که فقط به آمریکای لاتین خلاصه نمی شود
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
بذرهای رمان های گارسیا مارکز، پدرِ رئالیسم جادویی، در جوانی اش کاشته شده اند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
رئالیسم جادویی، سبک ادبی فوق العاده جذاب و محبوبی است که از دل جهان بینی سحرآمیز مردم آمریکای لاتین به دنیای ادبیات وارد شده است.
دوستان فقط و فقط و فقط ترجمه کاوه میرعباسی رو بگیرد ترجمه بهمن فرزانه و کیومرث پارسای آشغاله
دوستان ، دوستان شاید ناراحت بشید ولی سر آثار مارکز بجز ترجمه کاوه میرعباسی هیچ ترجمه خوب دیگهی این کتاب نداره کاوه میرعباسی آثاری از مارکز ترجمه کرد به نام :عش در روزگار وبا، صد سال تنهایی، وقایع نگاری مرگی اعلام شده، برگ باد، کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد، ساعت نحس و زنده ام که روایت کنم و غیر از این کتابها با ترجمه کاوه میرعباسی هیچ ترجمه دیگهی مثل بهمن فرزانه رو نخرید
دوستانی که معتقد هستند خیلی صفحات کتاب رو میشد بدون مشکل حذف کرد یه سوال ازتون دارم شما کتابهای ادبی رو میخونید که فقط تموم شه ؟ یا میخونید که ازش لذت ببرید ؟
بی نظیر ❤️
در کل کتاب قشنگیه اما زیاد پرداختن به جزئیات کمی خسته کننده س و مکالمههای تو کتاب خیلی کمه و باعث میشه داستان کند پیش بره اما درکل ارزش خوندن رو داره
ترجمه بهمن فرزانه چطوره؟
بده ترجمه کاوه میرعباسی رو بخون
موضوع کتاب بسیار جذابه و توصیفات و شخصیت پردازی بسیار قوی داره که مایی که فرهنگمون با فرهنگ آمریکای جنوبی زمین تا آسمون فرق داره به راحتی میتونیم با خوندن کتاب تصویرسازی کنیم. هربار اتفاقات از نظر شخصیتهای مختلف روایت میشه که به شما امکان قضاوت درست میده اما ایرادی که داره به نظرم بیش از اندازه به جزئیات پرداخته شده که بعضی از این توصیفات واقعا نیاز نیست مثلا بعضی جاهای داستان شما میتونید ۷،۸ صفحه ورق بزنید و نخونده رد کنین و با این حال چیزی از محتوای کتاب از دست نداده باشین. من با ترجمه آقای کاوه میرعباسی خوندم
جانم چه خوب گفتی
کدوم ترجمه سانسور کمتری داره ؟
کاوه میر عباسی
رمانی که مروج ایین وبا پرستی است.
بله شیاطین سوئدی نوبل را به این پیرمرد خرفت که مروج ایین شنیع ولا پرستی است جازه داده اند.
گابریل گارسیا ماکز نویسندهی خوبی است. سربه سرش نگذارید.
در کل کتاب،جالب و خواندنی بود پایان بندی جذاب و نگاهی متفاوت به عشق بیان مشکلاتی مثل مشکلات زناشویی و کهولت سن و ... جالب توجه بود در کل نمیتونم بگم شاهکار بود ولی قطعا ارزش خوندن داشت
هر که آمد بار خود را بست و رفت. ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب. ز آن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟ زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟ باز میگویند: فردای دگر صبر کن تا دیگری پیدا شود. کاوه ای پیدا نخواهد شد، کاشکی اسکندری پیدا شود
لطف کنید کامنت مرتبط با کتاب بگذارید
بسیار عالی و جذاب سید نجم
درود درمورد ترجمه که مهمترین مسئله است، یسری نکات رو خواستم اشاره کنم، قبل از همه چیز تنها دو ترجمه/مترجم قابل بحث هستند، کاوه میرعباسی و بهمن فرزانه. در امر ترجمه یکی از نکات مهم حفظ لحن نویسنده و بازتاب اون در زبان مقصد هست، و اولین گام در تحقق این کار ترجمه و شناخت از زبان اصلی هست که تنها آقای میرعباسی اینو رو از زبان مبدأ انجام دادن، آقای فرزانه هم از متن مقابله شده ایتالیایی بازگردانی رو انجام دادن، ولی این تغییری در وجود زبان واسطه به نداره و ارتباط مستقیمی نداشته. در مرحله بعد به مسئله ایی میرسیم که مخاطبها رو به دو دسته تقسیم کرده، عده ایی میخواهند که هر کتاب رو به زبان ساده یا به اصطلاح روان بخونند، فارغ از اینکه تو سده هجدهم نوشته شده باشه یا عصر حاضر، یه عده دیگه میخوان به تناسب هر دوره تاریخی که کتاب به رشته تحریر دراومده، لحن و سبک همون زمان بازتاب داده بشه. که در اینجا بهمن فرزانه باب طبع دسته اول هست و کاوه میرعباسی، دسته دوم. اگر بخوایم مثال بزنیم، اواخر کتاب برای یه عبارت دوتا ترجمه وجود داره که تکلیف امون رو با انتخاب یکی از این دو، یکسره میکنه: اونجایی که کاوه میرعباسی ترجمه اشون از اون (بارقه یخچههای زمستانی) بوده و بهمن فرزانه اونو (برفک) ترجمه کرده. که در واقع اولی دقیقا عبارتی که مارکز آورده برای شکل ادبی اثر و دومی ساده شده اون برای درک بهتره. در پایان بگم اگر میخواید متن روان با تک جملههای کوتاه، برای راحتی هر چه بیشتر رو بخونید بهمن فرزانه رو میتونید انتخاب کنید و اگر میخواهید لحن شاعرانه و اصل کتاب که هر پاراگراف، جملات طولانی رو در کنار عناصر ادبی در خودش داره بخونید، کاوه میرعباسی انتخاب درستیه.
کار درست را دستهی دوم مخاطبین انجام میدهند. صرف پیش بردن داستان بدون فرم و سبک و لحن نوشتاری نویسنده، کاملا اشتباه هست. میدانم الان میخواهید بگویید به سلیقه برمیگردد اما در درست بودن این گفته خللی وارد نمیشود.
ضمنا تشکر میکنم از آقای متین قادری بابت وقتی که صرف نوشتن این مطلب کردند.
مترجم باید یک جمله رو به زبان مقصد بیاره و با توجه به ادبیات و زبان اون کشور ترجمه کنه.اینکه کلمه به کلمه عین عبارت رو بیاری مفهوم و لحن اون نویسنده رو نمیرسونه .بارقه یخچههای زمستانی شاید برای همزبانان مارکز مفهوم و معنای شگرفی داشته باشه ولی برای ما جز چند لغت پر تکلف و بی اساس نیست و به نظرم نابود کردن زبان غنی فارسی است.همین عبارت در زبان فارسی میشه برفک که هم زبان فارسی رو حفظ کرده و هم کاملا مفهوم و لحن رو رسونده.مترجم باید زبان رو فارسی کنه نه رونوشت فارسی تهیه کنه این به شدت مخرب زبان مقصد است.
با تمام این اوصاف کل کتاب رو میشد تو 200 صفحه جمع و جور کرد و هیچی رو هم جا ننداخت، اگر فقط "مارکز" عزیز این همه اصرار برای تعریف کردن سرگذشت تک تک شخصیتهای مربوط و نامربوط نداشت
زیر تمام رمانها و کتابهای این سایت نظر شما هست هر کتابیو باز میکنی کامنت شما موجوده حالا بماند که تموم نظراتتم تو بازه زمانی دو ماهه هست. تو این بازه زمانی اگه فقط ورق زده باشی امکان نداره این کتابارو تموم کرد حالا بماند که چقدر تحلیلهای آبکی هم میکنید. ینی انقد مهمه برات که ملت تورو کتابخون بدونن؟ با خودت چند چندی؟ اینجا نوشتی تو ۲۰۰ صفحه میشه جمو جور کرد کتابو درحالی که پایینتر نوشتی بی نظیر بود.حداقل به خودت دروغ نگو
🌸🌸🌷🌷🌹🌹🌺🌺
ما از یه داستان عاشقانه همیشه گریه هاشو داریم و فداکاری هاشو، مهربونیها و غصه هاشو. کمتر شاهد این هستیم که نویسنده ای، عشق رو همون طور که هست، همون قدر واقعی و قابل لمس، به همراه تمام زشتیها و ناملایماتش به تصویر بکشه دوست داشتم وصف اون همه احساسات متفاوتی رو که این کتاب به خواننده القا میکرد ^^ . اینکه "مارکز" هیچ تلاشی برای صرفا قابل قبول کردن و دوست داشتنی جلوه دادن شخصیت هاش انجام نمیداد و اونا رو همون طور که واقعا بودن، همون قدر زشت و کریه، همون قدر بدبخت و مصیبت زده و همون قدر رک و راست و انسان وار ترسیم میکرد، بدون اینکه بخواد چیزی رو در مورد اونا و تمام کارهای شایسته و ناشایسته شون موجه جلوه بده
بی نظیر بود
عشق در روزگار وبا به معنای واقعی کلمه یک داستان عاشقانه خوب است که به جرات میتوان گفت هر خوانندهای از مطالعه آن لذت خواهد برد. شیوهی استفاده مارکز از زمان در این رمان بسیار زیبا است. مارکز ابتدا تصویری از حال را به شما نشان میدهد، بعد گذشته را مرور میکند و کمکم زمان را جلو میبرد تا دوباره به زمان حال برسد و بعد به سمت آینده حرکت کند. شخصیتپردازیهای این رمان از جملهی بهترینهاست. توجه مارکز به شخصیتهای اصلی کتاب بسیار دقیق است و نوشتههای او از احساساتی که این شخصیتها را دربرمیگیرد بینظیر است. رفتار هیچ فردی را بیش از آنچه که باید شرح نمیدهد و به ماجراهای کتاب را درست و به اندازه تعریف میکند.
اگه توی زندگیتون یه مدت تنها زندگی کردین خیلی با این کتاب ارتباط برقرار میکنین
من با ترجمه کاوه میرعباسی خوندم، ترجمه عالی ولی نیاز به ویراستاری داشت، البته من چاپ دوم رو خوندم، داستان زیبا و تا حدی غم انگیزه
داستان عاشقانه پخته و اثرگذاری نیست.