وقتی اوضاع آرام شد، اولش مطمئن نبود زنده است یا مرده. نه چیزی می شنید، نه چیزی احساس می کرد. بعد سر دردش شروع شد و گوش هایش سوت کشیدند. گرد و غبار مثل مه در هوا معلق بود. متوجه شد که خانه نابود شده، همین طور خانه های اطراف. جنازه برادرش را میان آوار پیدا کرد. "اسموند" بی حرکت زیر سنگ ها و نیمی از در اتاق غذاخوری و ظروف چینی خرد شده ای افتاده بود که مادرش هفته ای یک بار از ویترین بیرون می آورد و تمیزشان می کرد و.. در این رمان، اسرای اکراینی در یک اردوگاه اجباری که در فاصله بسیار نزدیکی از "سد مونه" قرار دارد، مشغول تولید سلاح های آلمانی هستند و دستخوش ماجراهای نفس گیری می شوند و...
«بهتر است همین جا بمانید.» اریک آپارتمان را ترک کرد و از پله ها بالا رفت. چشم شب به زندگی انسان ها اهمیتی نمی داد و او را بی ملاحظه می کشت. این زن جاسوس در سال های اول جنگ، بارها به قطارها حمله کرده بود. اریک خودش محل انفجار را بازرسی کرده و مدارک جرم را با خودش به ورم وود اسکرابز آورده بود؛ باقیمانده قوطی های کنسرو گوشت که مواد منفجره داخلشان جاسازی شده بود قوطی ها به خاطر مربع شکل بودن، به خوبی برای انفجار خطوط آهن مناسب بودند. بر اساس آزمایش هایی که روی خاکسترها انجام گرفته بود، معلوم شده بود که چشم شب خودش مواد منفجره را درست کرده، با استفاده از موادی که در هر داروخانه ای یافت می شد. آیا او واگن های از ریخت افتاده و خم شده را دیده بود؟ تابوت کودکانی را که برای ارسال به شهرشان در قطار بودند؟ چگونه او اصلا تحت تأثیر قرار نمی گرفت؟
کنار در چوبی اتاق زیرشیروانی به دیوار چسبید و گوش هایش را تیز کرد. آیا زن آن طرف دیوار انتظارش را می کشید؟ به کنی فکر کرد، به تونی و به کوچولو. با خودش فکر کرد، بچه ها، این کار را به خاطر شما می کنم تا در دنیای بهتری بزرگ شوید. دنیایی بدون وجود جاسوس های خونسرد و بی رحم. دستش را دراز کرد و دستگیره در را پایین داد. بدون این که جلوی در بایستد، آن را با ضرب پا باز کرد. وقتی هیچ اتفاقی نیفتاد، با احتیاط سرک کشید. اتاق زیرشیروانی خالی بود و پنجره اش باز. جعبه چهارگوشی روی شن هایی قرار داشت که برای مهار شعله های آتش کف زمین پاشیده شده بودند. جعبه ای اندازه یک پاکت سیگار، با دکمه های چرخان سیاه و یک کلید قطع و وصل جریان برق. روی دستگاه یک هدفون قرار داشت. ولی از زن جاسوس خبری نبود.
کتاب چشم شب را خریدم ۳۸۰ الان نگاه کردم ۳۱۰ :شده زمان خرید من کتاب شامل تخفیف نشده؟
درود برشما باور کنید از شکم میزنم تا قادر به پرداخت پول برای کتاب باشم کرم کتاب ول کن نیست !