چراغ خانه را مثل همیشه خودم روشن می کنم. کسی منتظرم نیست و من چشم به راه کسی نیستم. دکمه ی پیام گیر تلفن را می زنم: بوق... صدای غمگین مادر.... مادرجون هنوز نیومدی خونه؟ چه قدر کار می کنی آخه؟ یه کم به فکر سلامتی خودت باش. یه تماس هم با آقای بصیری بگیر امروز سراغت رو از من می گرفت و...