تجربه ای ادبی که نظیری ندارد.
مسحورکننده... یک حکایت آمریکایی به یاد ماندنی.
ساندرز کاری می کند که احساس کنید انگار برای بار اول است که داستان می خوانید.
زندگی نیرنگی بیش نیست. تله ای وحشتناک. انسان به محض تولد در این تله گرفتار می شود؛ و چیزی نمی گذرد که روز موعود فرا می رسد. روزی که آدم مجبور است جسمش را بگذارد و برود. خود این موضوع به اندازه ی کافی دردناک و سخت است؛ اما ما آدم ها بچه به دنیا می آوریم. این تله ای که در آن گیر افتاده ایم کوچک و بزرگ نمی شناسد. آن بچه نیز باید از این دنیا برود. او نیز باید بمیرد.
عجیب است، مگر نه؟ این که کسی عمرش را صرف کاری خطرناک کند و از جنبه های دیگر زندگی غافل شود تا این که درنهایت ببیند آن کار هیچ فایده و ارزشی نداشته است.
او از هیچ برآمد، شکل گرفت، دوست داشته شد، و همیشه قرار بود که به هیچ بازگردد.
جایزه ی بوکر از سال 1969 پایه گذاری شده و از همان آغاز، رسالت خود را معرفی و ترویج بهترین آثار داستانی در قالب رمان قرار داده است.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
من هیچ ارتباطی با کتاب نتونستم بگیرم. کتاب هیچ راوی مشخصی نداره و حدودا ۹۰ نفر در حال روایت آنچه که دیدن هستن. برای من سخت بود خوندن اینجور کتابی.
گول جایزه من بوکری که برده را نخورید. خواندن این کتاب برای من وقت تلف کردن بود.
کتاب را تا نصف خوندم ولی اصلا جذبم نکرد و داستان را متوجه نشدم 😥