یک رمان کوتاه شگفت انگیز.
داستانی جذاب و سوررئال.
این اثر، مخاطبین را به سفری حیرت انگیز به کتابخانه ای اسرارآمیز در توکیو می برد.
این جا تک و تنها ساعت دو صبح در تاریکی دراز می کشم و به سلول زیرزمین کتابخانه هه فکر می کنم. به این که تنها بودن چه حسی دارد، و به عمق ظلمتی که در برم گرفته. ظلمتی به سیاهی شب ماه نو.
از رشته پلکان درازی رفتم پایین، پیچیدم به راست، در طول راهرو دلگیری پیش رفتم تا، بله، شک نکنید، رسیدم به اتاقی با شماره ی ۱۰۷، کتابخانه زیاد رفته بودم، اما این که زیرزمین داشته باشد، برایم عجیب بود. در زدم. تقه ای بود عادی و روزمره، اما چنان صدایی داد که انگار یکی با چوب بیسبال کوبیده به دروازه ی جهنم. صدای در راهرو انعکاس شومی داشت. برگشتم که پا بگذارم به دو، اما برخلاف میلم پاهایم نمی جنبید. آخر این جوری بار نیامده بودم. مادرم یادم داده بود که اگر دری را زدی، صبر کن تا یکی جواب بدهد. صدایی از توی اتاق گفت: «بیا تو.» در را باز کردم. پیرمرد ریزه ای پشت میز تحریر کوچکی وسط اتاق نشسته بود. خال های سیاه ریزی مثل یک دسته مگس روی صورتش پاشیده بود. پیرمرد طاس بود و عینک ته استکانی به چشم داشت. طاس طاس هم نبود؛ چون موهای سفید فرفری به دو طرف سرش چسبیده بود. مثل کوهستانی بود پس از حریق جنگلی. پیرمرد گفت: «خوش آمدی، پسرم. چه کمکی از من ساخته است؟» با کم رویی گفتم: «دنبال یک کتاب بودم. اما می بینم که کار دارید. یک وقت دیگر می آیم.
دلم برای آقاگوسفندیه سوخت و همین بود که رفتم توی سلول. یک تخت خواب ساده داشت، یک میز، یک روشویی. سر و ریختش اصلا چیزی نبود که بشود بهش گفت تمیز. خمیردندانش با طعم توت فرنگی بود، طعمی که من تحملش را ندارم. آقاگوسفندیه داشت با چراغ رومیزی بازی بازی می کرد؛ هی روشن و خاموش اش می کرد. با نیش باز رو کرد به من و گفت «هی، این رو ببین. خیلی قشنگه ها! هاه؟» آقا گوسفندیه گفت: «من روزی سه وعده غذا برات می آرم. ساعت سه هم برای میان وعده بهت دونات می دم. دونات ها رو خودم درست می کنم، برای همین ترد و خوشمزه ا ن.»
در این مطلب می خواهیم با برخی از بزرگترین نویسندگان ژاپنی بیشتر آشنا شویم
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
ادبیات این سرزمین بسیار وسیع، نمایانگر وجوه مختلفی از زندگی مردم ژاپن، ابزاری برای قدردانی از سنت ها و همدلی آن ها با طبیعت است
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
هاروکی موراکامی چهارده رمان و چندین داستان کوتاه دارد و بدون تردید می توان او را یکی از مشهورترین نویسنده های معاصر جهان در نظر گرفت.
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
موراکامی تا به حال بیش از 30 کتاب نوشته، چندین و چند جایزه ی معتبر را از آن خود کرده و آثارش به 50 زبان مختلف ترجمه شده است. او را همچنین می توان محبوب ترین نویسنده ی حال حاضر دنیا برشمرد
کدوم ترجمه بهتره؟!
یه داستان جذاب! اگر بخواید بدونید که کلا داستان چطوره، باید بگم که با داستانی که توش موجودات عجیب وجود دارن و اتفاقات عجیب و غیرقابل انتظار رخ میدن روبرو خواهید شد.
صد صفحه... بالای چهلهزارتومان!؟ 😡😠😤 شاهنشاه! کجایی؟
کتابهای هاروکی عالین من سبکش رو خیلی دوست دارم اینم مثل بقیهی کتاباش عالی بود
فضای داستان،مخصوصا با عکسایی که توی کتاب هست سورئال هستش.موراکامی جان هستش و دنیای خلاق خودش.یه سفر معنوی تو یه کتابخونه با آدمای عجیبی که اونجا کار میکنن.دوسش داشتم 👌
اصلا 30 تومن نمیارزد. نصف کتاب عکسه.
همین کتابو جذاب کرده
داستان کتاب سورئال هست. سفر خاص و عجیب پسر بچه ای به کتابخانه ای عجیب که حاوی نمادها و نشانه هایی هست که همین امر داستان را بسیار جذاب ساخته.
کتاب ممکنه برا کساییکه از موراکامی نخوندن مبهم باشه ولی اگه از این سبک خونده باشین مطمئنا لذت میبرین
مختصر و عالی❤️