به هر حال هر یک از ما در دوره ای از زندگی مان به این که روزی خواهیم مرد، آگاهی پیدا می کنیم؛ این لحظه می تواند در جوانی یا در کهنسالی باشد. همیشه موردی هست که جرقه ی این فکر را در ذهنتان بیندازد؛ نگاهی در آینه و دیدن چروک هایی در چهره تان، مویی سپید، خمیدگی شانه ها، سالگرد تولدی پس از سالگردی دیگر، به خصوص دهه های چهل تا شصت زندگی، دیدن دوستی قدیمی پس از سال ها و تعجب تان از این که چه قدر پیر و شکسته شده است، دیدن عکسی قدیمی از خودتان در حالی که کسانی در این عکس هستند که دیگر زنده نیستند و نهایتا دیدن مرگ در خواب و رویا.
به تصویر جوانی خود نگاه کنید. بگذارید آن لحظه ی غم انگیز به آهستگی از کنارتان بگذرد، لحظه ای در کنارش بمانید، شیرینی اش را هم به اندازه ی تلخی اش بچشید. مزایای آگاهی یافتن از مرگ را در ذهنتان به خاطر بسپارید، تنها سایه اش را در آغوش بکشید. چنین آگاهی ای می تواند جرقه ای در زوایای تاریک وجودتان باشد. شما می توانید زندگی پربارتری داشته باشید، در حالی که هنوز زنده اید و زندگی ادامه دارد.
شما تجربه ی تلخ آگاهی از مرگ را به مسیری سوق دهید که زندگی تان را ارزشمندتر کند، با دیگران همدردی کنید، نوع دوستی را فراموش نکنید، همه چیز را عاشقانه و عمیقا دوست بدارید و مدتی بعد ببینید که دیگر نگرانی در وجودتان نیست، آنچه مانده لذت است و عشق.