کتاب یک زندگی

A Life
کد کتاب : 25795
مترجم :
حسن پویان
شابک : 978-9640018682
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1883
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

یک زندگی
A Life
کد کتاب : 33965
مترجم :
شابک : 978-6001051104
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 326
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1883
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب یک زندگی اثر گی دو موپاسان

هانری رنه آلبر گای د موپاسان نویسنده فرانسوی قرن نوزدهمی بود که از او به عنوان استاد فرم داستان کوتاه و همچنین نماینده مکتب طبیعت گرا یاد می شود که زندگی انسان ها، سرنوشت و نیروهای اجتماعی را در حالتی ناامید و اغلب بدبین به تصویر می کشید. کتاب " یک زندگی " نوشته اوست که در اینجا توسط انتشارات "امیرکبیر" منتشر شده است. او طرفدار و دنباله رو گوستاو فلوبر بود و ویژگی‌های داستان‌های او را در سبک خود پیاده می کرد. بسیاری از داستانهای او در طول جنگ فرانسه و پروس در دهه 1870 اتفاق می‌افتند و بیهودگی جنگ و غیرنظامیان بی‌گناهی را توصیف می‌کنند که گرفتار رویدادهایی خارج از کنترل خود شده‌اند و برای همیشه با تجارب خود تغییر می‌کنند. او 300 داستان کوتاه، شش رمان، سه سفرنامه و یک جلد منظوم نوشت. کتاب او که در اینجا با عنوان ساده "یک زندگی" منتشر شده است نیز تمام ویژگی های داستان نویسی او را در سبک نگارش دارا است. این کتاب هم اکنون از طریق وبسایت ایرانکتاب قابل دسترس است و شما می توانید آنرا سفارش دهید تا در کوتاه ترین زمان ممکن به دستتان برسد.

کتاب یک زندگی

گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان' (به فرانسوی: Henri René Albert Guy de Maupassant) (زادهٔ ۵ اوت ۱۸۵۰-درگذشتهٔ ۶ ژوئیهٔ ۱۸۹۳) نویسنده فرانسوی است.مشکلات خانوادگی از یک سو و روح رنجور او از سوی دیگر الهام‌بخش نوشته‌هایی شدند که نه تنها توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرد، بلکه نشانه آشکاری بود بر تعارضات و آشوب‌های درونی این نویسنده.«موپاسان» در 20 سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. پس از گذشت چند سال به پاریس بازگشت و برای شش سا...
قسمت هایی از کتاب یک زندگی (لذت متن)
صدای برخورد رگبار با شیشه پنجره و بام تمام شب به گوش می رسید. گویی آسمان ابری و پربار هزارپاره شده بود و بر زمین فرومی ریخت، زمین را می خیساند و چون قند آبش می کرد. هوا شرجی بود و تندباد گرمی می وزید. صدای طغیان جویبارها در کوچه های خالی می پیچید. خانه ها چون اسفنج رطوبت را به خود می کشیدند؛ رطوبت به درونشان نفوذ می کرد و عرق بر سرتاپای دیوارها می نشاند. ژان، که شب پیش صومعه را ترک کرده و سرانجام برای همیشه آزاد شده بود، آماده بود تا طعم خوشی هایی را بچشد که دیری آرزویشان را داشت. اکنون هراسش از آن بود که هوا باز نشود و پدرش در رفتن تردید کند. از صبح صدبار به افق چشم دوخته بود. بعد متوجه شد فراموش کرده تقویمش را در کیف سفرش بگذارد. آنگاه صفحه مقوایی کوچکی را که به دوازده ماه تقسیم شده بود و وسطش تاریخ سال جاری، سال ۱۸۱۹، با ارقام طلایی نقش بسته بود، از روی دیوار برداشت، با مداد روی چهار ستون اول خط کشید و نام قدیسان را تا دوم ماه مه، روز خروجش از صومعه، قلم گرفت.