یک داستان معمایی پیشگامانه با فضایی تأثیرگذار.
اثری که در هر صفحه، رازی دارد.
داستانی پرتعلیق و پرخشم و هیاهو.
این طور نبود که مزرعه قبل از آن شاهد مرگی نبوده باشد، و پشه ها هم البته تعبیضی قائل نمی شدند. به دید آن ها فرق کمی بین لاشه و جسد وجود داشت. خشکسالی که در آن تابستان اتفاق افتاد حق انتخاب مگس ها را از بین برده بود. به دنبل چشم هایی بودند که دیگر پلک نمی زدند و بی وقفه دنبال جراحات و زخم های لزج بودند، در حالی که کشاورزان اهل کیوارا اسلحه هایشان را رو به حیوانات لاغر مردنی گرفته بودند. نباریدن باران به معنای نبود غذا بود و نبود غذا باعث تصمیم گیری های دشوار می شد و شهر کوچک، روز به روز، زیر آسمان سوزان آبی سو سو می زد.
ماه ها گذشت و، در این وضعیت که به سال بعد هم منتقل شد، کشاورزان مثل یک دعا زیر لب به خود می گفتند: «این شهر از بین می ره.» اما هواشناسان ملبورن مخالف بودند. دلسوزانه با کت و شلوار در استدیوهایی با هوای مطبوع تا ساعت شش بعد از ظهر کار می کردند و گزارش می دادند. رسما بدترین وضعیت قرن بود. الگوی آب و هوا اسم مخصوص به خودش را داشت؛ تلفظ آن هرگز به طور کامل مشخص نشد. «ال نینو». دست کم مگس های لاشه خوشحال بودند. دستاوردهای آن روزشان عادی نبود. کوچکتر بودند و دسترسی شان به گوشت آسان تر بود. البته اهمیتی نداشت. همان بودند، چشمان براق، زخم های مرطوب.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
هم کتاب هم فیلم هردو عااااالی
عالیه. یکی از بهترین کتابایی که تو این ژانر خوندم👌
عالی .به شدت پیشنهاد میشه.
فیلمش هم قشنگه😌
من از نشر میلکان رو خوندم...ترجمهی خوبی داره فضاسازی داستان هم خیلی خوبه جوری که میتونی اون گرما و کم آبی و زمینهای خشک رو احساس کنی به قسمت جنایی معمایی داستان هم خوب پرداخته شده ولی پایان خیلی شوکه کننده ای نداره
غیرمنتظره بود ولی اون قدر عالی نیست
خیلی جذاب و خوب