بوی برف قصه زندگی آدم های همین جاست، کسانی که اینجا به دنیا آمده و زندگی کرده اند. قصه کاتبی که تاریخ به تحریف ننوشت و به امر والی، دست هایش را در ایالت خراسان جا گذاشت و به گیلان گریخت. بوی برف قصه سرباز میدان میدان شهرداری رشت است که تسلیم نشد و سلاح تحویل نداد و به امر «تاواریش» دو شقه شد. قصه اندوه بی پایان عزیزه جان است که مرد او به رضاخان شورید و یاغی شد و سر به کوه گذاشت و روز دیگری جنازه یخ زده و بدون سرش بازگشت. قصه دلدادگی راوی است. دختر جوانی که به جای خون سرخ عاشق، هراسی موروثی در رگهایش می گردد. بوی برف قصه آدم های همین جاست.
کتاب بوی برف