کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن

Madame Pylinska et le secret de Chopin
کد کتاب : 12593
مترجم :
شابک : 978-6226220071
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 71
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 دی

مادام پیلینسکا و راز شوپن
Madame Pylinska et le secret de Chopin
کد کتاب : 37589
مترجم :
شابک : 978-6003264359
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 75
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 دی

معرفی کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن اثر اریک امانوئل اشمیت

این داستان روایتی از جست وجو و تکاپوی اشمیت جوان است که تلاش دارد تا راز موسیقی شوپن را از یک معلم پیچیده و تندخو به نام پیلینسکا بیاموزد. وقتی اشمیت به نه سالگی می رسد و موسیقی شوپن را می شنود، مصمم به یادگیری پیانو می شود ولی اجرای آثار باخ، موتزارت و دبوسی برایش بسیار ساده و پیش پا افتاده است و به همین دلیل، شوپن از دست او می گریزد. به نظر می رسید چون او از لطافت و روح موسیقی بهره ای نبرده بود، گریز شوپن از نزد او امری بدیهی به نظر می رسید.

هنگامی که برای تحصیل فلسفه به پاریس رفت، در بیست سالگی با یک استاد پیانو سخت گیر و نسبتا بداخلاق به نام مادام پیلینسکا آشنا می شود و او با تمرین های سخت، پیچیده و عجیب که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با آموزش پیانو نداشتند، مواجه می شود. او مجبور بود که در هنگام وزش باد، به برگ ها خیره شود و یا به وقت سپیده دم به باغ گل برود و بدون اینکه شبنم از روی گل ها بیفتد، آن را بچیند. در واقع اشمیت در این داستان نه چندان بلند، مخاطب را به دوران جوانی خود می کشاند و جلوه هایی از عشق و موسیقی را پیش چشمان مخاطب، تصویر می کند.

کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن

اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، زاده ی 28 مارس 1960، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. آثار اشمیت تا به حال به 43 زبان منتشر شده و نمایشنامه هایش نیز در بیش از 50 کشور روی صحنه رفته است. او مدرک دکتری خود در فلسفه را در سال 1987 از دانشگاه سوربون دریافت نمود. اشمیت از سال 2002 تاکنون در بروکسل زندگی می کند و در سال 2008، شهروند بلژیک شده است.
قسمت هایی از کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن (لذت متن)
هیچ وقت این طور ننواخته بودم. با صداهای بم روان، قطره های ملودی و خطوط کف آلود جزر و مد به حاشیه قاره شوپن نزدیک می شدم. همه چیزهایی که مادام پیلینسکا به من آموخته بود: سکوت، حلقه های روی آب، شبنم، برگ هایی که روی شاخه نرم درخت تکان می خوردند، فکر کردن به چیزی دیگر، آوازهای ظریف در حد شکستن که تا بی نهایت ادامه داشتند.