مه صبحگاهی در کوچه پس کوچه ها خودش را پهن کرده است. راهی نامعلوم را کورمال کورمال کنار هم پیش می رویم. از رطوبت صورت هایمان لذت می بریم و بدون چتر و بارانی به لباسهایمان می خندیم و با شکلات تلخ به یاد آلوچه هایی که خورده بودیم دهانمان را جمع می کنیم...