صحنه ای را که روزی خود ناظر بودم،برای نمونه بازگو می کنم.زنی که از مزرعهء مجاور بطور گذرا به کبوده آمده بود از کوچه می گذشت،و مانند همهء زنهای روستایی چادر و چارقد به سر داشت.حجاب زنهای روستایی حجاب کامل نبود.هیچ وقت صورت خود را نمی پوشاندند.چادر آنها که عبارت بود از یک پارچهء کرباسی نیلی رنگ،جلو بدن را باز نگه می داشت.موی جلو سر از زیر چارقد بیرون می زد،و حتی بعضی که تنبانهای کرباسی گشاد می پوشیدند،آن تنبان آنقدر کوتاه بود که مانند دامنهای امروز،قسمتی از ساق را برهنه در معرض دید می گذاشت. زنی که گفتم با چنین هیأتی توی کوچه با امنیه ای که از راه رسیده بود روبرو شد،و امنیه او را دنبال نمود و چارقد و چادر از سرش کشید.نزدیک به خانهء کدخدای ده بودند و امنیه به خانهء او می رفت.زن شروع کرد به گریه کردن و سرش را با سفره ای که در دست داشت پوشاند.امنیه اصرار داشت که او را جریمه کند،به مبلغی که پرداختش فوق طاقت او بود. آن زن چون از کشاورزان ما بود و او را می شناختم،خواستم کمکی به او بکنم.بنا براین،او را بردم به منزل کدخدا و از وی خواستم که وساطت بکند و قضیه را خاتمه دهد.کدخدا با امنیه وارد مذاکره شد،و او پذیرفت که این دفعه از او درگذرد،منتها شرط آن بود که زن چون خواست از خانه بیرون رود،با سر برهنه از جلو اطاق بگذرد. چاره ای نبود جز قبول.در آن لحظه جز من و کدخدا و امنیه کسی توی اطاق نبود و پنجره باز بود.زن،بی چادر و بی چارقد آمد و با سرعت گذشت.رویش را به جانب دیگر بر گردانده بود.موهای ژولیده اش روی شانه اش ریخته بود،موهایی که بر اثر عرق و چرک باهم چسبندگی پیدا کرده بودند.از جایی که در برابر چشم ما قرار گرفت تا جایی که از نظر گم شد،بیش از چند قدم نبود،ولی همین چند قدم گویی روی تیغهء کارد راه می رفت.این که می گویند«می خواست زمین دهان باز کند و او را فرو برد»در حق او صدق می کرد.تفاوت در همین موی سر بود،وگرنه او بطور عادی حجاب چندان بیشتری بکار نمی برد.هریک از موهایش بر سرش سوزنی شده بود.عادت و اعتقاد که در درونش ریشه گرفته بود،او را بر این نظر می داشت که با سر برهنه جلو نامحرم رفتن،کاری معادل زناست.
واقعن حیفه که کتابهای دکتر اسلامی ندوشن (به ویژه روزها) در این همهسال، همواره نایاب بوده و به طور مرتب چاپ و پخش نشده. کاش ناشرش همت کند و یا به ناشر فعالتری بسپارد.
زودتر جلد ۳و ۴ رو موجود کنید
ای کاش هر چه زودتر چاپ بشود.
اگه امکانش هست جلد۳و۴روزودترموجودکنید
سلام کتاب "روزها" کتاب بسیار خواندنی است. خوبیت کتاب برای همه اقشار جامعه است . مردم عادی ، تحصیل کرده ، روشنفکرها، آخوندا، مدیرها، رهبرها، خلاصه همه کسانی که دل در گروه این مرز وبوم دارند، همه این کتاب را باید بخوانند. مردم تا خود و جامعه را بشناسند، تحصیل کردهها هم بهکذا، روشنفکران که باید پیشران جامعه باشند اینها که در تعبیر مرحوم اسلامی ندوشن شکست خوردگان قرن اخیر کشور هستند. اینها بخوانند تا اول درد خویش بشناسند و بعد دنبال درمان درد کشور بیفتند.... کتاب خیلی خواندنیست
نثری بسیار شیرین و روان و دوست داشتنی دارد.
خیلی کتاب خوب و جالبی بود
نویسنده خیلی روان موقعیت زمان خودش را بیان کرد و همچنین متنش خیلی گیرایی داشت