همه جا را نگاه کرد،همه جای دنیا را،همه بود و نبود را،همه... کو؟کو؟کجام؟من کجا هستم پس؟ من...من...من کجام پس؟من... پیرمرد فلج خندید. تو نیستی پسرم،وجود نداری.تو آدم قصه بودی.یه قصه که تموم شده.تو تموم شدی پسرم تو...