"گلنار" دختری روستایی است که پدرش در کوره ی به ارث رسیده از اجدادش کار می کند. مادرش را در کودکی از دست داده و سرپرستی خواهران و برادران کوچک اش را به عهده دارد. شبی پدر به خانه بازنمی گردد و روز بعد خبر مرگ او را می آورند. بعد ها گلنار از طریق دایی درمی یابد که سال ها پیش پدر بزرگش مجسمه ای گران بها را در آن کوره مخفی کرده است. افرادی که به دبنال این گنج بوده اند پدربزرگ و مادربزرگ و سپس پدر را کشته اند. گلنار به پسر کدخدا "مرتضی" علاقه مند است، اما طی اتفاقاتی با دکتری به نام "دکتر روان" آشنا می شود. او به گلنار ابزار علاقه و از او خواستگاری می کند. گلنار به او پاسخ مثبت می دهد و در همین حین او و خواهرانش درمی یابند که گنج در کدام محل در کوره پنهان شده و با کمک دکتر آن را پیدا می کنند. اما در همین لحظه زنی به نام خانم "قوام" با اسلحه آن ها را تهدید و خود را همسر دکتر روان معرفی می کند. گلنار درمی یابد علاقه ی دکتر به او نقشه ای برای به دست آوردن گنج بوده است، اما همسر دکتر برای این که شریکی نداشته باشد شوهرش را می کشد و دخترها را در کوره زندانی می کند. پس از سه روز مرتضی، گلنار و خواهرانش را نجات می دهد و خانم قوام توسط پلیس دستگیر می شود. پس از چندی گلنار و مرتضی با یک دیگر ازدواج می کنند.
کتاب راز پنهان