کتاب اعترافات در ساعت 7:45

Confessions on the 7:45
کد کتاب : 50854
مترجم :
شابک : 978-6004614566
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 368
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 23 اردیبهشت

معرفی کتاب اعترافات در ساعت 7:45 اثر لیزا آنگر

"پیچیده و ظریف - همتراز با بهترین تعلیق روانشناختی درجه یک"

کتاب «اعترافات در ساعت 7:45» از استاد تعلیق لیزا آنگر، یک تریلر هیجان انگیز درباره یک برخورد تصادفی می آید که شبکه ای خیره کننده از دروغ ها را باز می کند.

سلنا مورفی در حال رفت و آمد به خانه در قطار است که با یک غریبه زیبا در صندلی بعدی صحبت می کند. زن خود را به عنوان مارتا معرفی می کند و به زودی اعتراف می کند که در رابطه با رئیسش گیر کرده است. سلنا نیز به نوبه خود اعتراف می کند که مشکوک است شوهرش با دایه خوابیده است. وقتی قطار به ایستگاه سلنا می‌رسد، راه دو زن از هم جدا می‌شود و احتمالا دیگر ملاقات نمی‌کنند.

سپس دایه ناپدید می شود.

در حالی که سلنا به معمای اتفاقی که افتاده است کشیده می شود و با عمیق تر شدن شکستگی های ازدواجش، شروع به تعجب می کند که واقعا مارتا کی بود؟ اما او به سختی برای چیزی که کشف خواهد کرد آماده است…

به دنبال تعلیق جذاب تر هستید؟ کتاب «اعترافات در ساعت 7:45» را بخوانید.

کتاب اعترافات در ساعت 7:45

قسمت هایی از کتاب اعترافات در ساعت 7:45 (لذت متن)
زن گوشه ای در انتظار طعمه اش کمین کرده بود. در هر گوشه کناری در دل تاریکی خود را مخفی می کرد. انگار تازه داشت متوجه واقعیت می شد و به ماهیت واقعی انسان ها پی می برد. این روزها مردم تمام زندگی خود را در دنیای مجازی در معرض دید همگان قرار می دهند و تصویری غیرواقعی از خود به نمایش می گذارند. آن ها فقط در خلوت که کسی نظاره گرشان نیست این ماسک را از چهره برمی دارند.

مدتی بود که آن مرد را زیر نظر داشت. کم کم داشت به ماهیت اصلی او پی می برد و ماسکی که بر چهره داشت کنار می رفت.

مرد هم در تاریکی خیابان ایستاده بود. زن، سایه به سایۀ او رفته بود و مرد مثل یک شکارچی دنبال جایی می گشت تا ماشینش را زیر ردیفی از درختان پارک کند. و تا زمانی که شب به نیمه رسید و چراغ خانه ها یکی یکی خاموش شدند، همچنان داخل ماشین نشسته بود. درنهایت از ماشین پیاده شده، در را به آرامی بسته و به آن طرف خیابان رفته و منتظر مانده بود. یعنی داشت چه کار می کرد؟

در این چند هفته ای که مرد را تعقیب می کرد، متوجه شده بود که او بچه اش را برای تاب سواری به پارک می برد، و نزدیک ظهر به یک باشگاه می رفت و همراه دوستانش، مثل دیوانه ها به تماشای بازی های ورزشی می نشست. همین طور به مادر جوانی که بچه ای نوپا و بچه ای دیگر در کالسکه داشت کمک می کرد خریدهایشان را از داخل ماشین به خانه ببرند. بعد به سوپرمارکت می رفت و برای خانواده اش مواد غذایی می خرید و چرخ دستی را پر از بستنی، بیسکویت هایی به شکل ماهی و تنقلات موردعلاقۀ بچه هایش می کرد.