چرا جرئت می کنی بگویی: از چشمانش معلوم است که آدم خوبی نیست، از حرف زدنش پیداست که آدم بی پدر و مادری ست،از راه رفتنش پیداست که لات بی سر و پاست؟ چرا کالبد انسانی، جسم می تواند دستاویزی برای قضاوت باشد؟ و چرا، حتی نام می تواند در تو آن حسی را ایجاد کند که احتمال نادرست بودنش وجود دارد؟
بی نظیر بود
در خراسان زلزله بسیار بدی رخ میدهد و بسیاری از روستاها با خاک ویران میشوند . در روستایی به نام لاجورد متوجه میشوند که مردی به نام باباخان از این فرصت استفاده کرده و همسر خود فاطمه را به قتل رسانده است . باباخان چند بار قبل از این ماجرا تصمیم به طلاق همسر خود داشته است . در این جا طی اتفاقاتی میبینیم که او در یک دادگاه یکسان با همان دلایل یک بار متهم شده و یک بار بی گناه شناخته میشود.
داستان این کتاب با دیگر کتابهای ابراهیمی تفاوت دارد. نویسنده در این داستان جنایی علاوه بر پرداختن به جنایت به عوامل و علل اتفاق آن نیز میپردازد. داستان خوب روایت میشه و خواننده به خوبی با داستان همراه میشه.
یک داستان متفاوت، با قلمی قوی از نویسندهی عالی. این کتاب از نظر داستانی و المانی و زبان از مورد علاقه هامه.