فابین کلر نوتوم «املی نوتوم (Amélie Nothomb)» در نهم ژوئیۀ سال 1966 در شهر بروکسل، پایتخت بلژیک متولد شد. ولی او در زندگی نامه اش خود را اَمِلی نوتوم متولد سال1967 در کوبۀ ژاپن معرفی می کند. پدرش بارون پاتریک نوتوم، دیپلمات بلژیکی کمی بعد از تولد اَمِیلی به عنوان کنسول به ژاپن منتقل می شود. امیلی پنج سال در ژاپن زندگی می کند. تأثیر این پنج سال بر روحیات نویسنده در آثارش منعکس می شود. ولی تجربۀ دور از وطن بودن املی به ژاپن ختم نمی شود. او به طور متوالی همراه خانواده اش به پکن، نیویورک، بنگلادش و بیرمانی می رود. خانوادۀ نوتوم در سال 1980 به سرزمین مادری یعنی بلژیک باز می گردد. املی در دانشگاه آزاد بروکسل در رشتۀ متن شناسی زبان لاتین عامیانه آغاز به تحصیل می کند. او در این دوره خود را طرد شده و در مقابل طرز فکری ناشناخته می یابد و خاطرات تلخ این دوره را انکار نمی کند.از هفده سالگی آغاز به نوشتن می کند و در سی سالگی خود را بیمار نوشتن می داند؛ اعتراف می کند که سالانه چهار رمان می نویسد ولی فقط یکی را چاپ می کند چون باقی دست نوشته هایش را شخصی می داند. در سال 1992 در سن بیست و پنج سالگی ورودش به دنیای ادبیات غوغا به پا می کند و با همان اولین اثر معروف می شود. در کشور فرانسه سال ادبی با انتشار رمانی از نوتوم آغاز می شود؛ زیرا با نظم و ترتیبی حیرت آور نویسنده هر سال در ماه سپتامبر یک رمان به طرفدارنش، و یک دلیل برای نفرت بیشتر به منتقدینش تقدیم می کند. خواندن نوتوم هیچ وقت خالی از تعجب و حیرت نیست. موضوعات اکثر رمانهایش ریشه در روانشناسی دارد و اغلب اوقات برخاسته از زندگی و تجرییات خود نویسنده است. نوتوم در حال حاضر ساکن پاریس است ولی برای ملاقات خوانندگانش اکثر اوقات سفر می کند. کتابهایش به 38 زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است.
شرایط انسانی، نویسندگی و زندگی، محور اصلی رمانهای وی بهشمار میآید. نوتوم تاکنون برندهٔ چندین جایزهٔ ادبی بودهاست. او همچنین عضو هیئت داوران جایزه دسامبر است.
جالب بود. دوستش داشتم.
سلام خوبین شما پی دی اف کتابو دارید؟
من کارای نوتمپو نسبتا دوست دارم جالبن .بد نیستن . توی یک ساعت میشه تموم کرد کتاباشو . بخصوص آنته کریستا از کارای مورد علاقمه . این کتابم بد نبود به اندازهی انته کریستا خوشم نیومد... نشر نون رو خوندم... . فقط یه چیزی رو متوجه نمیشم چرا اکثر کتاباش عکس خودش روشونه !
کلی ارجاع دارد به کتابهای دیگر
آدم اگر اول کتابهای خیلی خوب و جالب را خوانده باشد، بعد خیلی بهتر میتواند آمادۀ ماجراجویی شود. - شما خودتان اهل ماجراجویی نیستید و در عین حال از زندگیتان راضی و خوشحال هستید. - من به رشتۀ تحصیلیام عشق میورزم و دوست دارم همۀ جاهای بروکسل را بشناسم؛ همین کار خودش یک جور ماجراجویی برایم به حساب میآید. - من به شما عشق میورزم. - بس کنید. این حرف را میزنید چون از زندگی خسته شدهاید. - با شما هیچوقت خسته نمیشوم. - چند بار بگویم که من عاشقتان نیستم و نخواهم شد. - ... (بالونها - نشر قطره)
ازدواج مسیر کهنهای است که همه میپیمایند. بیست و دو ساله بودم که عاشق دختری همسن خودم شدم. با هم ازدواج کردیم. هنوز مدتی نگذشته بود که زنم دریافت مردهایی هم وجود دارند که از من خیلی جذابترند. روزی به من خبر داد که عاشق مرد دیگری شده. طلاق گرفتیم ولی با هم دوست ماندیم. - سعی نکردید دوباره دلش را به دست آورید؟ - عرض کردم، عاشق کسی دیگری شد. - عشقهای دیگری هم در زندگی داشتهاید؟ - نه. - چطور امکان دارد؟ - من باید عاشق باشم تا شجاعت لازم برای صحبت با یک زن... («بالون ها»، ترجمۀ محمدجواد کمالی)
من ترجمه سحر وفایی رو خوندم خیلی جالبه کتابش من دوست داشتم
با ترجمۀ دکتر کمالی مطمئناً بیشتر لذت خواهید برد