تورا به مانند همه ی عاشقان قصه های عاشقی، دیوانه وار دوست میدارم دوستت دارم همانند حس نوشیدن یک فنجان چای در عصری پاییزی دوستت دارم مانند اولین های زندگی ام مانند لبخند اولین شکوفه های بادام درون جنگل خاطره ها مانند احساس یافتن گنجینه ی سرنوشت دوستت دارم به سرخیه رنگ پر شقایق وحشی به گرمی نفسهای بهار در زیر برفهای زمستان همانند ابری بارانی که عاشقانه هایش را میبارد بر دشت آفتابگردان های کوچکی که گناهشان عشق به باران است دوستت دارم به اندازه ی تمام حرف های ناگفته به اندازه ی تمامی سادگی های دوست داشتنی به اندازه خطوط دستانت دوستت دارم به زیبایی افتادن یک برگ بر دوش آب آرامی که در چشمه جاریست دوستت دارم به تلخیه یک قهوه دلچسب که در شبهای سرما مینوشم دوستت دارم به خوش بویی یک عطر از گل های طاقچه که مادرم کاشته بود دوستت دارم به لطافت گونه هایت که هر شب بر روی آنها آرام میخوابم دوستت دارم به سختیه یک کوه یخ که با عشق بازی دریا آب میشود دوستت دارم به تنهایی یک کاکتوس وسط بیابان های بی انتهای لوت دوست دارم تو را به زیباییه چشمانت دوستت دارم دوستت دارم...!!