شروود اندرسون، پدر نسل نویسندگان هم دوره ی من بود.
اثری درباره ی عشق و تلاشی برای از بین بردن دیوارهای حائل میان افراد.
این اثر به عنوان تصویری کلاسیک از زندگی آمریکایی، جاودانه است.
او گفته بود: «عشق، مانند بادی است که علف های زیر درختان را در شبی سیاه به حرکت در می آورد. نباید تلاش کنی که عشق را محدود سازی؛ عشق، حادثه ی الهی زندگی است.
پیرمرد گفت: «باید سعی کنی تمام چیزی که آموخته ای را فراموش کنی. باید رویاپردازی را شروع کنی. از همین الان به بعد، باید گوشت را به روی غرش اصوات ببندی.
جرأت کن که قوی و شجاع باشی. مسیر، همین است. همه چیز را به خطر بینداز. آنقدر شجاع باش که جرأت کنی معشوقه ی کسی باشی. چیزی بیشتر از یک مرد یا یک زن باش.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
لطفاً موجود کنید
پیشنهاد میکنم این مجموعه داستان بهم پیوسته را حتما بخونید. نکاتی در این کتاب هست که تقریبا در کمتر کتاب داستانی پیدا میکنید و فقط مشابه اونو در اساطیر مرتبط با پیدایش انسان بر روی زمین ( بطور مثال اساطیر کتاب مقدس و سفر پیدایش یا اساطیر بومیان آمریکا و ...) میبینید.