موفقیتی درخشان از یکی از برترین نویسندگان عصر حاضر.
قدرتمندترین و شخصی ترین مجموعه داستان مونرو تا به حال.
تأثیرگذار، جذاب و غیرمنتظره.
ماری در آن لحظات پر اضطراب دارد به وضوح می بیند دنیایی که برایش تبدیل به موجود دهشتناکی شده هنوز برای آدم ها مثل قبل عادی است و حتی اگر جمیز واقعا هم ناپدید شده باشد همین طور باقی خواهد ماند حتی اگر سینه خیز به سمت نرده های کشتی رفته باشد ( تمام جاهای نزدیک به نرده را نگاه کرده) و اقیانوس بلعیده باشدش. ظالمانه ترین و غیر قابل باور ترین اتفاق برای او از دید دیگران فقط غم انگیز است نه یک بلای غیر طبیعی.
من متقاعد شدم که پدرم فقط یک بار نگاه ام کرد و واقعا چهره ام را دید. بعد از آن بود که فهمید روی صورتم چه چیزی وجود دارد. آن روزها اجازه نمی دادند پدرها به تالار درخشنده ای که بچه ها در آن متولد می شدند، وارد بشوند یا به اتاقی بروند که زن ها نزدیک به زمان زایمان بودند و صدای داد و فریادشان را قورت می دادند یا برعکس با صدای بلند رنج کشیدنشان را اعلام می کردند.
او با حالتی متأسف و در عین حال با رضایت به من می گوید: «می دانم چقدر این جا را دوست داری.» و من به او نمی گویم که اکنون دیگر نمی دانم که اصلا جایی را دوست دارم یا نه، و این که به نظرم، من اینجا فقط خودم را دوست داشتم.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
داستان های کوتاه مونرو با جمله ای منحصر به فرد، انتخابی اشتباه که مسیر زندگی را تغییر می دهد و درکی ناگهانی توسط شخصیت ها به وجود می آیند
این کتاب پر از ایرادهای نگارشی است. و ترجمه خیلی بدی دارد. بعضی از جملهها جوری ترجمه شده که فقط سطر پر کند و به هیچ وجه مفهوم و معنایی ندارد. واقعا چه کسی ناظر بر چاپ کتابهای ترجمه است؟
البته این ایراد در دو داستان اول بیشتر به چشم میخورد و در داستانهای بعدی کمتر بود. اما خود داستانها خوب بودند. من از داستان آخر که اسمش "بُعد" بود بیشتر خوشم اومد.