یکی از بزرگترین آثاری که تا به حال درباره ی ماهیت عشق نوشته شده است.
گفت و گویی حیرت آور درباره ی جنسیت و غرایز انسانی.
کتابی شگفت انگیز.
عشق به بیان ساده همان شوق کامل شدن و در پی کمال بودن است.
هر کس بویی از عشق ببرد، شاعر می شود. عشق است که روح بیگانگی را از ما می گیرد و از روح دوستی و مهر سرشارمان می سازد. اوست که خوش خویی می بخشد و ترش رویی را می زداید. موهبتش، موهبت نیک خواهی است نه کین خواهی و بدخواهی؛ مهر عظیم است. خردمندان را به تأمل و خدایان را به شگفتی وا می دارد. آن که از او محروم است، می طلبدش، و آن که از نعمت درک او برخوردار است چون گنجی عزیزش می دارد.
به رغم آن چه که شما گفتید، عشق اصلا زیبا نیست، بلکه درست بر عکس، عشق در مقابل زیبایی است. عشق در حقیقت «طلب زیبایی» است، و کسی در «طلب» زیبایی می رود که فاقد آن باشد.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
اندیشه های افلاطون هنوز هم عمیقاً برانگیزاننده و جالب توجه باقی مانده اند. چیزی که به این اندیشه ها اتحاد و پیوستگی می بخشد، بلندپروازی و آرمان گرایی موجود در آن هاست.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
شاهکاری که هر انسانی اگر به فلسفه علاقه منده باید مطالعه کنه.
نکته ظریفی که افلاطون اینجا از زبان سقراط نقل میکند این که عشق،بی طرف است.در کتاب واژه "خنثا=خنثی"برای عشق استفاده شده است.عشق یا همان اروس میتواند همبه عالی مایل شود و هم به دانی.نکته ظریفتر نیز این که زیبایی برتر از عشق است؛چراکه عشق در جوش و خروش است از برای رسیدن به زیبا و زیبایی. به قول فلوطین=پلوتینوس(با افلاطون مشتبه نشود)،عشق یا همان اروس،زاده فقر و روندگی=طلب است به این معنا که عشق همواره نیازمند،محتاج و در نتیجه رونده است بسوی چیزی که محتاج نیست و آن،معشوق است که میتوان زیبایی نامیدش.
کدام ترجمه خوب است بزرگوار؟ آیا کتاب ممیزی خورده است یا خیر؟
عاشقی که با تن بشری و نه با نفس انسانی عشق میورزد، او را نه قدر و قیمتی هست و نه عشق او را دوام و ثباتی؛ زیرا دلباخته چیزی شده که دوام و بقایی ندارد... -از متن کتاب-
مدت شش ماه میراندند کام/تا به صحت آمد آن دختر تمام/بعد از آن از بهر او شربت بساخت/تا بخورد و پیش دختر میگداخت/ چون ز رنجوری جمال او نماند/جان دختر در وبال او نماند/چونک زشت و ناخوش و رخ زرد شد/اندک اندک در دل او سرد شد/ عشق هایی کز پی رنگی بُوَد/عشق نَبْوَد عاقبت ننگی بُوَد (مثنوی معنوی، دفتر اول)
هر فرد انسانی تنها دارای یک میل جنسی نمیباشد بلکه پنج تا که چهارتا از آنها فرعی و مخفی و پنهانی اند و یکی از آنها اصلی و آشکار و ظاهری. براساس امیال جنسی پنجگانه هر فرد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل یا مرد یا زن نمیباشد بلکه پنج تا. بر اساس امیال و سرنوشتهای جنسی پنجگانه هر فرد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمیباشد بلکه ده تا مشتمل بر نفس مردانه و پنج نفس زنانه. بر اساس حقایق بالا هر فرد انسانی تنها دارای یک حیات یا زندگی دنیوی نمیباشد بلکه زندگیهای فراوان.
یک رساله بسیار زیبا در تعریف و مدح عشق، سخنانی بدیع و متفاوت راجع به عشق