استر رودمین دختر 10 ساله و تنها فرزند خانواده است. در سال 1941 روس ها، او و خانواده اش که از یهودیان ثروتمند لهستان بودند و به جواهر سازی و جواهرفروشی اشتغال داشتند به جرم کاپیتالیست بودن (سرمایه داری) به سیبری در روسیه تبعید کردند. خانواده رودمین و سایر اسرای سرمایه دار لهستانی در قطارهای حمل چهارپایان به سیبری که جای تبهکاران و دشمنان سیاسی شوروی بود فرستاده شدند و بعد از 6 هفته به آنجا رسیدند. سیبری منطقه مسطح، بی آب و علف و مملو از استپ های وحشی بود. بعد از ورود به آنجا به همراه 26 خانواده به اتاقی در یک ساختمان که قبلا مدرسه بود برده شده و همگی در آن اتاق ساکن شدند. صبح روز بعد وظایف آن ها تشریح شد: راندن گاری و کار در معدن به پدر، منفجر نمودن دینامیت به مادر و جمع کردن سنگ گچ با بیل به مادربزرگ محول شد. استر و 12 کودک برده لهستانی هم برای کار به مزرعه فرستاده شدند. زندگی برده های لهستانی در گرو کیفیت کار آن ها بود. مدت ها از زندگی در سیبری و کار در معدن گذشت تا این که یک روز رئیس معدن همه خانواده های تبعید شده را فراخواند و از معاهده ی اتحاد بین شوروی و لهستان خبر داد و گفت که به همه اتباع لهستان اعم از بازداشت شده ها، اسرای جنگی و … که در خاک شوروی به سر می برند عفو عمومی داده شده است. او به اسرای لهستانی گفت دیگر اجباری به ماندن و کار در معدن ندارند، می توانند به دهکده مجاور نقل مکان کنند و به کار با مواجب ناچیز گمارده شوند. استر و خانواده اش به دهکده رفتند و در کلبه ی کوچکی ساکن شدند. چند روز بعد پلیس برده های لهستانی را فراخواند تا شغل های جدیدشان را اعلام کند. پدر و مادر به اداره پلیس مراجعه کردند تا کارهای خود را تحویل بگیرند؛ مادر برای کار به نانوایی فرستاده شد. پدر دفتردار تشکیلات ساختمانی و استر و مادربزرگ هم از کار کردن معاف شدند. استر و خانواده اش با خودشان فکر می کردند که بعد از این زندگی راحت تری خواهند داشت اما اتفاقی نابهنگام به یکباره همه چیز را تغییر داد …
کتاب استپ بی انتها