داستانی عمیقا انسانی درباره ی فقدان و رستگاری.
داستانی غافلگیرکننده و تأثیرگذار، و گواهی بر پیش بینی ناپذیر بودن زندگی.
سفری به درون روح یک انسان.
پدرم می خواست مرا برای شام به رستوران ببرد و مادرم مخالف بود. صدای دعوایشان را شنیده بودم. دعوایی که با رفتن مادرم به اتاق و قفل کردن در خاتمه یافت. هر وقت چیزی خلاف میلش بود همین کار را می کرد. وقتی قهرهایش طولانی می شد، خیلی سخت می گذشت. اتاقش پر می شد از بوی استخدوس و اشک. من روی کاناپه ی آشپزخانه می خوابیدم و پدرم در حال آه کشیدن تشکش را کف زمین می انداخت. در زندگی ام خیلی ها را در حال اشک ریختن دیده ام. به سبب شغلم با کسانی مواجه می شدم که در حال مردن بودند، یا کسانی که مجبور بودند بپذیرند عزیزشان به زودی خواهد مرد. اما اشک هایشان هیچ وقت بوی اشک های مادرم را نمی داد.
شبی صاف و پرستاره بود با آرامشی مرده. هر وقت آسمانی مانند آن می بینم، به این فکر می کنم که ای کاش می توانستم موسیقی بسازم.
یادم آمد که یکبار گفت زندگی مثل کفش هایت است. نمی توانی توقع داشته باشی یا تصور کنی که کفش هایت کاملا اندازه باشند. کفش هایی که پا را می زنند، حقیقت زندگی هستند.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
داستان زیبا و غیر قابل پیش بینی داره ..اگه دنبال ی داستان آروم و احساسی هستن خیلی خوب
بهترین مترجم این کتاب کی هستش
مترجم هارو نمیشناسم خیلی ولی قطعا نشر آگه رو انتخاب کنید
نشر آگه نشرِ شناختهشدهای هست ولی راضیه خشنود با نشر درخشانی چون ماهی کار کرده و شناخته شدهتر هستند نسبت به مترجم نشر آگه. کتاب رو نخوندم ولی فکر میکنم ترجمه راضیه خشنود بهتر باشه.