کتاب دست های عموی کوچکم و سال های غربت

Dasthaye Amooye Koochakam...
کد کتاب : 87229
شابک : 978-6226442541
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 111
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
دسته بندی های کتاب دست های عموی کوچکم و سال های غربت
قسمت هایی از کتاب دست های عموی کوچکم و سال های غربت (لذت متن)
همه عادی ایستاده بودیم. خیلی معمولی اول با پدرم بعد مادرم و خواهرم خداحافظی کردم. انگار از خانه بیرون می روم و یکی دو ساعت دیگر برمی گردم. فقط مادرم اشک در چشمانش جمع شده بود و خیلی خودش را کنترل می کرد که گریه نکند. فکر می کنم می ترسید و خیلی سعی داشت متوجه ترسی که در چشمانش موج می زد، نشوم. و من... مرد که ضعف نشان نمی دهد، مرد که گریه نمی کند... سال ها بعد در جلسه ای وقتی داشتم از این دوران تعریف می کردم تازه متوجه شدم چطور بی رحمانه احساساتم را در این سال ها در خود حبس کرده بودم. خداحافظ؟ به همین سادگی؟ خداحافظ تا کی؟ کی همدیگر را دوباره می بینیم؟ اصلا همدیگر را دوباره می بینیم؟ فکر می کنم در آن لحظه نه پدر و مادرم و نه خودم آگاه بودیم که چه قدمی در حال برداشته شدن است. دوری از خانواده، دوستان و فامیل و کشور و فرهنگ و زبان مادری و خلاصه هر آن چه تا آن مقطع برایم آشنا بود؛ و رفتن و ماندن در مکانی که همه چیز متفاوت و غریب است، نه تنها آدم ها بلکه محیط زندگی، فرهنگ، طبیعت و خلاصه همه چیز... بعد از فرودگاه با آقای اصفهانی به آپارتمان برگشتم و قرار شد فردای آن روز با هم به منزل خانوادهٔ پال در فورت، جنوب شهر مونیخ برویم. خانواده ای آلمانی که اشخاص خارجی را در پانسیون سکونت می دادند.