زل بزن
و شلیک کن به تاریکی
که من از این روشنی چیزی ندیده ام
جز گلدانی شکسته پشت پنجره،
می خواهم
تو را نفس بکشم
اما زخم های این قلب عمیق تر از آن است
که طلای سیاه در آن کشف شود
بدون کوچکترین واکنشی در شعاع باران
مرا در بغل بگیر
و شک کن
به کتی پاره که روی مبل افتاده
و خون می چکد از آن،
ما به تفاهمی زیبا خواهیم رسید
در برابر دیدگان قاتلان سریالی
...