کتاب خاطرات یک دیوانه

Textes de jeunesse
و داستان های دیگر
کد کتاب : 95055
مترجم :
شابک : ‫‬‭978-6227280432
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 450
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1895
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب خاطرات یک دیوانه اثر گوستاو فلوبر

نبوغ زودرس، دیوانه‌کننده است و نابغه را در مرزهای ناپیدایش غرق می‌کند. گوستاو فلوبر، نابغه‌ای‌ست مغروق در نبوغ خویش که بی‌وقفه می‌نوشت ولی سرحدات کمالگرایی جنون‌آمیزش موجب می‌شد که نوشته‌هایش نسبت به هم‌عصرانش کم‌تر و گزیده‌تر باشد. دقت در جزئیات، انتخاب تک‌تک کلمه‌های هر جمله بر مبنای لحن، آهنگ و بستر روان‌شناختی یا فلسفی، سیاسی، تاریخی و ...، نوشته‌های او را چنان یگانه و یکه‌تاز کرده که می‌توان گفت حتا تا همین امروز هم با نویسنده‌ای این‌چنین حساس و دقیق و سرشار از ایجاز روبرو نشده‌ایم. او که از کودکی و نوجوانی می‌نوشت، وسواس پر از شدتش گستره‌ی وسیعی را در خود جای می‌داد که از انتخاب کلمات نوشته‌هایش تا روابط فردی و اجتماعی و انتشار آثارش را در برمی‌گرفت. کتاب «خاطرات یک دیوانه و داستان‌های دیگر» مجموعه‌ای‌ست از داستان‌های شگرف که او از نوجوانی می‌نوشت ولی منتشر نمی‌کرد و خواندن هرکدام و دقت به تاریخ نوشته شدنشان، هر خواننده‌ای را در حیرت فرومی‌برد. سیزده داستان این کتاب، نمودی دقیق از دستاورد بزرگی‌ست که نوشتن به سبک فلوبر را نمایندگی می‌کنند؛ همه‌ی آن جهان عظیم و دقیق با جزئیات روان‌شناختی شخصیت‌ها در سپهر ورای تصوری که هنرمندانه، تاریخ و فلسفه را از چشم‌انداز اجتماع انسانی روایت می‌کنند، آن‌هم با تزریق دقیقشان به لایه‌های مختلف داستان‌ها.

کتاب خاطرات یک دیوانه

گوستاو فلوبر
گوستاو فلوبر، زاده ی 12 دسامبر 1821 و درگذشته ی 8 می 1880، رمان نویس فرانسوی بود.فلوبر در روئان در شمال نورماندی به دنیا آمد و در همان سنین کودکی، نویسندگی را آغاز کرد.او در سال 1840، روئان را به مقصد پاریس ترک کرد و در پایتخت به تحصیل در رشته ی حقوق پرداخت. فلوبر در پاریس دوستان اندکی داشت که یکی از آن ها، ویکتور هوگو بود. او در سال 1846 و پس از تجربه ی یک حمله ی صرع، پاریس را ترک گفت و مطالعه ی حقوق را رها کرد. فلوبر هیچوقت ازدواج نکرد و مخالف سرسخت بچه دار شدن بود. او در اغلب زندگی اش از ب...
قسمت هایی از کتاب خاطرات یک دیوانه (لذت متن)
از نوع دوستان سخاوتمند که جز راه آهن و دبستان گواهی برای اثبات پیشرفت خرد ندارند، خواهم پرسید، از این عالمان شاد اگر داستانم را خوانده باشند، خواهم پرسید چه مرهمی برای دردهایی که پیش چشمشان آورده ام، دارند؟ هیچ، جز این است؟ و خواهند گفت جبر، البته اگر این واژه را در خاطر داشته باشند. تقصیر بر گردن این قدرت قهار شوم و رازآلود است که با انسان متولد می شود، حتی پس از نابودی او نیز پابرجا می ماند، در کمین تمام قرن ها و امپراتوری ها می نشیند و با بی رحمی تمام می خندد و فلسفه و انسان ها را تماشا می کند که در سفسطه هایشان به خود می پیچند تا وجودش را انکار کنند، اما او چون هیولایی که با جمجمه ها بازی می کند، تمام انسان ها را در دستان پولادین خویش می فشارد!