اولین قدمی که برداشتم با صدای بلند که غم و حسرتش را فقط خودم حس می کردم و سوزش گلوم دوبرابر می شد. شروع کردم به گفتن: -به عزت و شرف لا اله الا الله... بعد از به خاک سپردن سارا، ابر سیاه همه ی آسمان رو در بر گرفت و مثل من بی وقفه شروع کرد به اشک ریختن، و بهار من به خزان تبدیل شد...