مرد گفت: - برا چی هی شال تو روی سرت جابه جا می کنی؟ زن گفت: - همین جوری. مرد که خط نگاه زن را گرفته بود و می دانست زن به ظاهر روبه روی او ایستاده است و به واقع حواسش جایی دیگر است گفت: - اما صدات اینقدرام ملیح نیست. داری با صدات بازی می کنی زن گفت: - چی می گی؟ مرد گفت: - یه بار دیگه می گم. صدات اینقدرام ملیح نیست. داری با صدات بازی می کنی. زن گفت: - منظورت چیه؟ مرد گفت: - منظورم پشت سرم واستاده. پشت سر مرد، مردی بلند قامت ایستاده بود. و مرد که بلند قامت بود شال گردنش را روی گردن آویزان کرده بود. پوست برنزه داشت و دندان هاش سفید بود.
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند