روز قبل از تولد نود و یک سالگی ات، تو را به خاک سپردیم. اگر می بودی احتمالا به این موضوع اشاره می کردی که یک سال جوان تر مرده ای بعد از مراسم تشییع به همه ی مهمانان غذای مفصلی داده شد. دوستان تو قدیمی و جدید از همه جا آمده بودند. تو تا آخرین روز زندگی ات استعداد خاصی در ایجاد روابط سریع فارغ از سن و سال و تفاوت ها داشتی. هنوز اشک ها کاملا خشک نشده، خنده ها شروع شده بود. همه مشغول یادآوری دروغ ها، گاف ها، عصبانیت های تندوتیز و شادی های زننده ات بودند و داستان ها، احساسات و موضوعات خنده دار را درباره ی تو با یکدیگر در میان می گذاشتند. من آدم هایی را که انگار در یک جشن دور میز نشسته اند و گفت و گو می کنند، تماشا می کردم و برایت خوشحال بودم. انگار آن جا بودی، انگار میزبان آن جشن تو بودی.
یه زندگینامه فوق العاده دوست داشتنی و جالب که خود نویسنده به زیباترین و به نظرم راحتترین شکل ممکن اونو روایت میکنه. به راحتی هرچه تمامتر از روابطش با پدرش میگه و محور اصلیش رو هم همین روابط صادقانه و سرشار از احساسات مختلف میزاره. به شخصه کتاب رو دوست داشتم و بنظرم خیلی قشنگ و خوندنیه.
بسیار روان و دوستداشتنی