1. خانه
  2. /
  3. کتاب گیله مرد

کتاب گیله مرد

نویسنده: بزرگ علوی
4.63 از 4 رأی

کتاب گیله مرد

Gile mard
انتشارات: نگاه
٪10
195000
175500
معرفی کتاب گیله مرد
بزرگ علوی، نویسنده و روشنفکر مشهور معاصر است که از پیشگامان عرصه ی داستان نویسی نوین در ایران محسوب می شود. معروف ترین اثر او، مجموعه داستان های گیله مرد است که از داستانی با همین نام و هشت داستان دیگر به نام های دزاشیب، نامه ها، یک زن خوشبخت، رسوایی، یه ره نچکا، خائن، اجاره خونه و پنج دقیقه پس از دوازده تشکیل شده است.
داستان گیله مرد حکایت زندگی دهقانی روستایی است که در جنگل های گیلان اتفاق می افتد. او یک مبارز شورشی است که علیه ستم های حاکم قیام کرده و همسر او به دست ماموران کشته شده است. داستان در دو بخش بیرون و درون اتفاق می افتد. بخش بیرون از تعاملات دو ماموری که گیله مرد را به پاسگاه می برند تشکیل شده که یکی از آن ها بد ذات است و با کنایه و توهین گیله مرد را می آزارد. دیگری اما ساکت است و زندانی را در سکوت همراهی می کند. این خاموش بودن مامور دوم خود برای گیله مرد آزار دهنده است.
بخش درونی رمان درون ذهن گیله مرد سپری می شود و به افکار او درباره ی صغرا، همسر محبوبش که بی گناه کشته شد و طفل شش ماهه ای که با مرگ مادر در کومه جا مانده و سرنوشت نامعلومی دارد، می پردازد. افکار گیله مرد بین گرفتن انتقام صغرا و پیدا کردن راه فرار برای بازگشت پیش فرزندش در جریان است.
همزمان با ورود این سه نفر به قهوه خانه ای که بین راه قرار دارد، مردی بلوچ که به اجبار به گیلان فرستاده شده و از خانواده ی خود دور افتاده است با گیله مرد مواجه می شود و گفت گوی این دو نفر داستان را در مسیری خواندنی و گیرا هدایت می کند.
این روایت جذاب از داستان دو تفکر شورشی و انقلابی و در عین حال تضاد طبیعت و خوی آن ها یکی از مهم ترین آثار در ادبیات داستانی ایران محسوب می شود.
درباره بزرگ علوی
درباره بزرگ علوی
بزرگ علوی زاده ی 13 بهمن 1282 و درگذشته ی 28 بهمن 1375 شمسی، نویسنده، استاد زبان فارسی و روزنامه نگار ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمه ی دوم قرن بیستم را در آلمان زندگی کرد و به نوشتن داستان، ترجمه، نقد و فرهنگنامه نویسی پرداخت.بزرگ علوی در تهران متولد شد. او به همراه برادرش مرتضی علوی در سال 1920 به منظور تحصیل به آلمان رفت و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلفی گذراند. علوی در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی ترجمه کرد. در سال 1927، پدر او به خاطر یک شکست بزرگ تجاری خودکشی کرد. علوی یک سال پس از این واقعه از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد و به ایران بازگشت.علوی با وجود داشتن بورسیه ای تحصیلی از آلمان، در شیراز به عنوان معلم مشغول به کار شد. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی خود را با ترجمه ی قطعه ای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد.علوی مدتی پیش از کودتای 28 مرداد در 10 فروردین 1332 در 49 سالگی از ایران به آلمان رفت و تا پیروزی انقلاب 57 در برلین شرقی سکونت داشت. او در سال 1335 ازدواج کرد. علوی در دانشگاه هومبولت به عنوان استادیار مشغول به کار شد و مأموریت یافت در پایه گذاری رشته ی ایران شناسی و زبان فارسی مشارکت داشته باشد. او در سال 1959 کرسی استادی دریافت کرد و تا 65 سالگی در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. از جمله ثمرات این دوران، تدوین لغت نامه ی فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر بود.
قسمت هایی از کتاب گیله مرد

صدایی که از جنگل می آمد، شبیه ناله ی صغرا بود، درست همان موقعی که گلوله ای از بالا خانه ی کومه ی کدخدا، در تولم به پهلویش خورد. صغرا بچه را گذاشت زمین و شیون کشید… «نمی خواهی فرار کنی؟» «نه!» بی اختیار جواب داد: «نه»، ولی دست و پای خود را جمع کرد. او تصمیم داشت با این ها حرف نزند. چون این را شنیده بود که با مامور نباید زیاد حرف زد. این ها از هر کلمه ای که از دهان آدم خارج شود، به نفع خودشان نتیجه می گیرند. در استنطاق باید ساکت بود. چرا بی خودی جواب بدهد. امنیه می خواست بفهمد که او خواب است یا بیدار و از جواب او فهمید، دیگر جواب نمی دهد. «ببین چه می گم!» صدای گرفته و سرماخورده ی بلوچ در نفیر باد گم شد. طوفان غوغا می کرد، ولی در اتاق سکوت وحشتزایی حکمفرما بود. گیله مرد نفسش را گرفته بود. «نترس!» گیله مرد می ترسید. برای اینکه صدای زیر بلوچ که از لای لب و ریش بیرون می آمد، او را به وحشت می افکند. «من خودم مثل تو راهزن بودم.» بلوچ خاموش شد. دل گیله مرد هری ریخت پائین، مثل اینکه اینها بویی برده اند. «مثل تو راهزن بودم» نامسلمان دروغ می گوید، میخواهد از او حرف دربیاورد. هیبت خاموشی امنیه بلوچ را متوحش کرد. آهسته تر سخن گفت: «امروز صبح که تو کروج تفتیش می کردم...» در تاریکی صدای خش و خش آمد، مثل اینکه دستی به دسته های برگ توتون که از سقف آویزان بود، خورد. «تکان نخور می زنم!» صدای بلوچ قاطع و تهدید کننده بود. گیله مرد در تاریکی دید که امنیه بطرف او قراول رفته است. «بنشین!» دهاتی نشست و گوشش را تیز کرد که با وجود هیاهوی سیل و باران و باد، دقیقا کلماتی را که از دهان امنیه خارج می شود، بشنود. بلوچ پچ پچ می کرد. «تو کروج -می شنوی؟- وسط یک دسته برنج یه تپونچه پیدا کردم. تپونچه رو که می دونی مال کیه. گزارش ندادم. برای آنکه ممکن بود که حیف و میل بشه. همراهم آورده ام که خودم به فرمانده تحویل بدم، می دونی که اعدام روی شاخته.» سکوت. مثل اینکه دیگر طوفان نیست و درختان کهن نعره نمی کشند و صدای زیر بلوچ، تمام این نعره ها و هیاهو و غرش و ریزش ها را می شکافت.

مقالات مرتبط با کتاب گیله مرد
مسیر شکل‌گیری ادبیات مدرن ایران
مسیر شکل‌گیری ادبیات مدرن ایران
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب گیله مرد"
8 نظر تا این لحظه ثبت شده است

سانسور شده است؟

1403/08/27 | توسطحامد موسوی
0
|

🙋🏼‍♀️یه سوال داشتم کسی میتونه بگ از چ طرح و سبکی استفاده شده داخل این داستان !؟

1402/09/26 | توسطناناز - کاربر سایت
0
|
پاسخ ها

داستان گیله‌مرد اثر بزرگ علوی، داستانی در سبک واقع‌گرایی اجتماعی است و در این داستان، شیوهٔ روایت «جریان سیال ذهن» به خوبی به کار رفته است.

1403/06/02|توسطآرش - کاربر سایت
0

اولین کتابی بود که از بزرگ علوی میخوندم. از سبک داستان نویسی اش خوشم اومد و ترغیب شدم که «چشمهایش» رو زودتر بخونم داستان مربوط به یک مرد گیل میشه که دولت بهش تهمت نامسلمانی و کمونیستی زده و زنش رو کشته و او را دستگیر کرده و بچه کوچکش تنها مانده و میخواهد خود را از بند نجات دهد و

1401/07/08 | توسطزهرا
3
|

عالیه. یه اثر ماندگار به تصویرسازی بی‌نظیر...یه کوتاه خواندنی🤍

1401/06/19 | توسطنسترن معصومی
1
|

یه داستان کوتاه با فضاسازی بسیار زیبا و موندگار در ادبیات داستانی ایران. خوندنش حتما لذت بخشه.

1401/06/15 | توسطImfarza
2
|

ادامه زندگینامه بزرگ علوی راازکحا بخوانم

1400/10/23 | توسطمهدی - کاربر سایت
0
|

توصیف دقیق جزئیات و همچنین شخصیت پردازی فوق العاده، این داستان را تبدیل به اثری خاص کرده

1399/07/30 | توسطسمیرا ستوده
5
|

تصویر هایی که در گیله مرد برای یک محکوم سیاسی میبینیم چنان اند که همان وصف فضای حاکم بر قصه نهایت داستان را که مملو از فریب و نیرنگ است ،به رخ میکشد من اگر سینماگر بودم حتما به فکر ساختن فیلمی با همین تم و رنگ می‌رفتم.حالا که نیستم.

1399/05/23 | توسطفاطمه ن
4
|
پاسخ ها

خیلی قشنگ وصف کردین منم این دستان را خیلی دوس دارم حیدری از شیراز

1401/08/19|توسطکاربر سایت
1