1. خانه
  2. /
  3. کتاب سفر به گرای 270 درجه

کتاب سفر به گرای 270 درجه

نویسنده: احمد دهقان
5 از 1 رأی

کتاب سفر به گرای 270 درجه

Journey to Heading 270 Degrees
انتشارات: نیستان
٪15
160000
136000
معرفی کتاب سفر به گرای 270 درجه
"سفر به گرای 270 درجه" کتابی است به قلم "احمد دهقان" که با نگاهی جدید و متفاوت به جنگ، توانسته توجه مخاطبین را به خود جلب کند. این اثر که تا کنون به چندین زبان زنده ی دنیا بازگردانی شده، یکی از مهم ترین آثار ادبیات پایداری کشور است که توانسته جوایز بسیاری را نیز در میان کتاب های حوزه ی دفاع مقدس و ادب مقاومت از آن خود کند.
جنگ و مقاومت مساله ای است که اکثر مردم دنیا چه به طور مستقیم و چه با تبعات آن دست و پنجه نرم کرده اند. بنابراین نمود جنگ و پایداری در دنیای ادبیات نیز امری طبیعی است. جلوه ی جنگ در ادبیات می تواند هم به شکل بازنمایی واقعیات و تبعات و تلفات آن و در واقع پرداختن به جنبه ی مخرب آن باشد و هم به شکل زیبایی و شکوهی که از مقاومت در راه آرمان ها پدیدار می شود. این مساله بعد از جنگ هشت ساله ی ایران و عراق، جایگاه ویژه ای در ادبیات فارسی پیدا نمود و "سفر به گرای 270 درجه" از "احمد دهقان" یکی از درخشان ترین جلوه های ادب مقاومت در تاریخ ادبیات ایران است. روایتگر قصه خود نویسنده است و این روایت را با چاشنی طنز و سرخوشی همراه می کند. ناصر که برای مرخصی تحصیلی برگشته، بعد از شرکت در امتحانات با بچه محلش، علی به جبهه ی جنگ برمی گردد. اتفاقات زیادی در جبهه رخ می دهد که گاه شیرین و طنازانه است و گاه واقعیت موحش و دهشتناک جنگ را به تصویر می کشد. اما در پس تمام اتفاقات تلخ و شیرینی که رخ می دهد، "احمد دهقان" تا انتها منادی امید به زندگی و جنگیدن برای آن باقی می ماند.
درباره احمد دهقان
درباره احمد دهقان
احمد دهقان (۱۳۴۵ در کرج) داستان‌نویس معاصر ایرانی است که داستان‌های متعددی در زمینه جنگ ایران و عراق نوشته‌است. احمد دهقان در سال ۱۳۴۵ ه‍.ش در کرج متولد شد. دهقان سال ۱۳۶۸ وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی برق تحصیل کرد. سپس در رشته علوم اجتماعی ادامه تحصیل داد اما در نهایت با مدرک فوق لیسانس در رشته مردم شناسی فارغ‌التحصیل شد. اولین رمانش با عنوان سفر به گرای ۲۷۰ درجه در سال ۱۳۷۵ منتشر شد. دو سال بعد همین رمان ابتدا به عنوان یکی از آثار برگزیده ۲۰ سال داستان‌نویسی و مدتی بعد به عنوان برگزیده ۲۰ سال ادبیات پایداری معرفی شد. «پال اسپراکمن» نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز نیوجرسی آمریکا این رمان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است. در حال حاضر دانشگاه جرج واشینگتن دی سی، دانشگاه هاروارد (کتابخانه دانشکده هاروارد) MA، کتابخانه کنگره واشینگتن دی سی، کتابخانه UCLA لس آنجلس، دانشگاه برکلی کالیفرنیا، دانشگاه ماریلند (دانشکده پارک کالج) و دانشگاه ورمونت (کتابخانه بیلی هوو برلینگتن) از جمله مراکزی هستند که این کتاب را در دسترس علاقه‌مندان قرار داده‌اند.
او مقالاتی نیز در زمینه رشته تحصیلی خود و همچنین مباحث نظری خاطره نگاری، به ویژه خاطره‌نویسی در جنگ ایران و عراق، نوشته‌است.

قسمت هایی از کتاب سفر به گرای 270 درجه

آرام قدم بر می دارم. تقی شانه به شانه ام می شود. کلاه کاموایی اش را کشیده رو گوش و گوشی بیسیم را داده زیر آن. سرش را می آورد جلو و آرام می گوید: «حیدر سلام می رسونه، می گه خداحافظ!» سر تکان می دهم. پاهایم را بیش از حد معمول بالا می آورم. انگاری رو زمین خرده شیشه پاشیده اند. منطقه ساکت است. با دشمن فاصله زیادی داریم. بشین. در جا می نشینم و سرم را بر می گردانم و به عقب نگاه می اندازم. سایه پر رنگی هستیم که تا خاکریز خودی کشیده شده ایم. هنوز همه ستون وارد دشت نشده. سر بر می گردانم. چند خمپاره از طرف دشمن شلیک می شود، از بالای سرمان می گذرد و پشت خاکریز می ترکد. از دو ورمان ستون نیروها به سمت دشمن در حرکتند. آرام و در سکوت می روند و تو تاریکی گم می شوند. بلند شو. بر می خیزم و پشت سر حاج نصرت به راه می افتیم. رد شنی تانک ها رو زمین کشیده شده و گویی هزاران کرم خاکی با بدن های بند بند رو زمین پخش شده اند. علی می زند به شانه ام و با دست زمین را نشانم می دهد. سرم را تکان می دهم. نمی خواهم حرفی بزنم. می دانم اگر کلامی از دهانم خارج شود، درد دل علی شروع می شود. تقی سرش را می آورد در گوشم و می پرسد: «تانک هاشون تا این جا اومده بودن!؟» با اشاره سر جوابش را می دهم. رد شنی تانک ها چپ و راست همدیگر را قطع کرده اند. منوری در آن دورها روشن می شود. رو دو پا می نشینیم. آن قدر نزدیک نیست که درازکش شویم. صدای شلیک چند تیر می آید. جلوتر، سایه هایی که به کپه خاک می مانند، دیده می شود. علی می گوید: «تانک ها رو باش!» منور خاموش می شود. پا می شویم و راه می افتیم. به دور و بر نگاه می اندازم. هیچ کدام از ستون هایی را که به موازات ما به سمت دشمن می رفتند، نمی بینیم. احساس تنهایی می کنم. به یکباره یکی از تانک های دشمن به سمت ما شلیک می کند. تیرهای رسام مانند دانه های تگرگ از بالای سرمان می گذرد و عقب ستون را درو می کند. می ریزیم رو زمین و آن را گاز می گیریم. بی حرکت می مانم. قلبم تند می زند. آیا ستون را دیده اند؟ نوک انگشتانم یخ می زند. اگر ستون مان را دیده باشند، کارمان تمام است. نه راه پس داریم و نه راه پیش. زورکی آب دهانم را قورت می دهم. ترس برم می دارد که نکند دشمن صدای آن را بشنود! علی از پشت، پوتینم را فشار می دهد. از انتهای ستون سر و صدا می آید. تقی خودش را می کشد کنارم. نفسم تو سینه حبس می ماند. گردن می کشم تا ببینم ته ستون چه اتفاقی افتاده. چیزی نمی بینم. خدا خدا می کنم سر و صداشان بخوابد. یکی بلند بلند فریاد می کشد و صدای کشمکش می آید و بعد صدای خفه ای که آرام آرام خاموش می شود. صورتم را در هم می کشم و به خودم فشار می آورم. گویی من مجروح شده ام و من هستم که فریاد می کشم و باید خفه شوم. صداهای گنگ و درد آلود ته ستون فروکش می کند. منطقه یکپارچه سکوت می شود.

نظر کاربران در مورد "کتاب سفر به گرای 270 درجه"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بهترین کتاب دفاع مقدس که خوانده‌ام

1401/06/31 | توسطImfarza
3
|

کتاب بسیار خوبیه.توصیه میکنم بخونین

1400/08/30 | توسطزهرا - کاربر سایت
2
|