کتاب «زنی در کابین 10»: در جست‌وجوی حقیقت



کتاب «زنی در کابین 10» بدون تردید در زمره‌ی برترین داستان های «تریلر روانشناختی» در سال های اخیر قرار می گیرد.

توجه به این موضوع همیشه جذاب است که کدام یک از وسواس های فکریِ ما به داستان ها، به‌خصوص به داستان های «تریلر»، راه می یابند. آثاری مانند کتاب «دختری در قطار» اثر «پائولا هاوکینز» یا کتاب «دختر گمشده» اثر «گیلین فلین»، بیش از هر چیز دیگر، تجسمی از وسواس های فکری ما در رابطه با حقیقت، و باور به روایت های «اول-شخص» را ارائه کرده‌اند.

 

 

دومین داستان «تریلر» از «روث وِر»، کتاب «زنی در کابین 10»، به راحتی در همین دسته‌بندی جای می گیرد و در مورد این موضوع کاوش می کند که حقیقت چگونه به واسطه‌ی امیال و خواسته های گوناگون انسان ها به حاشیه رانده می شود.

«روث ور» که در سال های اخیر یکی از نویسندگان پرفروش «نیویورک تایمز» بوده، در مورد «ژانر جنایی» بیان می کند:

ویژگی شگفت‌انگیز این ژانر، انعطاف‌پذیریِ بسیار زیاد آن است. کاملا ممکن است که جنایتکار، خودش قربانی نیز باشد، یا قربانی، نقش کارآگاه را هم بر عهده داشته باشد. نویسندگان همیشه در حال یافتن راه هایی برای بازنویسی «قواعد» هستند. باید یک معما، یک قربانی، یک جنایتکار و یک کارآگاه در داستان وجود داشته باشد. فکر می کنم نکته‌ی اصلی برای من هنگام نوشتن، این است که در آغاز تقریبا همیشه می دانم جنایت، کار چه کسی بوده و چگونه به انجام رسیده است—در غیر این صورت، کاشتن سرنخ ها برای مخاطبین در بخش های مختلفِ روایت به کاری بسیار سخت تبدیل می شود. می خواهم مخاطبین احساس کنند همه چیز منصفانه بوده است، به جای این که راه حلی را که هیچ وقت نمی توانسته‌اند حدس بزنند، ناگهان در مقابلشان قرار دهم.

 

قهرمان زن داستان «زنی در کابین 10»، ژورنالیستی به نام «لو» است. در آغاز داستان، «لو» در خانه‌ی خودش مورد حمله قرار می گیرد. وقتی «لو» پس از این اتفاق ترسناک، فرصت این را به دست می آورد که در مأموریتی کاری در یک کشتی تفریحی لوکس به جای رئیسش حضور یابد، انجام این کار را بلافاصله می پذیرد. اما «لو» هنگامی که وقوع یک جنایت را در کشتی مشاهده می کند، در حالی که هیچ جسدی نیز پیدا نشده، تصمیم می گیرد هم گره از معمای این اتفاق بگشاید و هم دیگران را مجاب کند که جنایتی رخ داده است.

 

هیچ صدایی نمی آمد. سپس با خیالی آسوده چیزی به ذهنم رسید—شاید در زیر تختم قایم شده بوده و خودم وقتی به خانه آمدم، در را رویش بسته بودم. یادم نمی آمد که درِ اتاق خواب را بسته باشم، اما شاید وقتی آمدم داخل با حواس‌پرتی در را پشت سرم ول کرده بودم و خودش بسته شده بود. راستش، از ایستگاه «تیوب» به بعد همه چیز غیرواضح و نامشخص بود. از زمانی که به خانه آمدم، سردرد ها شروع شده بود و اکنون که ترسم داشت از بین می رفت، دوباره آن ها را وسط جمجمه‌ام حس می کردم. واقعا باید وسط هفته ها، نوشیدنی خوردن را کنار می گذاشتم.—از متن کتاب «زنی در کابین 10» اثر «روث ور»

 


 

 

 

از آنجایی که چندین ژورنالیست در کشتی حضور دارند، «لو» با تعدادی از افرادی مواجه می شود که سال ها است آن ها را می شناسد، از جمله گزارشگری به نام «بن هاوارد». «لو» به تدریج از کار در این مأموریت لذت می برد، اما زمان زیادی نمی گذرد که او در میانه‌ی شب از خواب بیدار می شود: «و بعد صدای افتادن چیزی در آب آمد. کوچک نبود. نه، صدای افتادن چیزی بزرگ بود. از آن صداهایی که بدن موقع برخورد با آب ایجاد می کند.»

روز بعد، هیچ نشانه‌ای از زنی که در کابینِ کناری بود، به چشم نمی خورد. همزمان با این که «لو» تلاش می کند صدایی را که دیشب شنیده است، به اطلاع دیگران برساند، تعداد اندک مهمانان در کشتی همگی مظنون به نظر می رسند. روایت داستانِ این جنایت در محیطی کوچک مانند یک کشتی تفریحی، احساسی فزاینده از تنگناهراسی (کلاستروفوبیا) را در شخصیت اصلی و مخاطبین به وجود می آورد که یادآور برخی از آثار «آگاتا کریستی» است. «روث ور» در مورد تأثیر گرفتن از نویسندگانِ پیش از خود بیان می کند:

در کودکی، داستان های معمایی و جنایی زیادی می خواندم. مثل «آگاتا کریستی»، «جوزفین تِی»، «دوروتی ال. سایرز»، «شرلوک هولمز». اما هنگام نوشتن، به صورت خودآگاه از این داستان ها الهام نگرفته‌ام، اما وقتی اثر را کامل کردم و دوباره آن را خواندم، ناگهان متوجه شدم که تا چه میزان از ساختار داستان را مدیون «آگاتا کریستی» هستم. به صورت خودآگاه نبود اما من بدون تردید از «کریستی» تأثیر پذیرفته‌ام.

 

مانند کاراکتر «ریچل» در کتاب «دختری در قطار»، «لو» مجبور می شود در این مورد تحقیق کند که آیا اصلا جنایتی رخ داده است یا خیر. او اما برخلاف «ریچل»، به الکل اعتیاد ندارد؛ «لو» در عوض مجبور است با قدرت تخیل، و سوگیری های عاطفی و روانی خودش به عنوان یک قربانی، دست به گریبان باشد. «روث ور» از ما می خواهد به این موضوع فکر کنیم که آیا می توان با وجود چنین سوگیری ها و تردیدهایی، همچنان به حقیقت دست پیدا کرد یا خیر.

 

درِ اتاق خواب را که باز کردم، مردی در آنجا ایستاده بود. اصلا مهم نیست که او چه شکلی بود، چون باور کنید نزدیک به بیست و پنج بار با پلیس در این‌باره حرف زدم. پیوسته از من می پرسیدند: «حتی یک ذره از پوست دورِ مچش هم معلوم نبود؟» نه، نه، نه. یک کلاه سرش بود و دستمالی دور بینی و دهانش، و بقیه چیزها در تاریکی بود. به جز دست هایش. دستکش های پلاستیکی جراحی به دست داشت. همین مرا حسابی ترسانده بود. دست ها می گفتند کارمان را بلدیم. می گفتند حاضر و آماده‌ایم. می گفتند شاید به دنبال چیزی بیشتر از پولت باشیم. برای مدتی طولانی آنجا ایستادیم، رو در روی هم، چشم های درخشانش در چشم های من قفل شده بود.—از متن کتاب «زنی در کابین 10» اثر «روث ور»

 

 

«روث ور» کاری می کند که مخاطبین، استیصال «لو» را احساس کنند، به‌خصوص وقتی او توسط کارکنان کشتی مورد بی‌توجهی قرار می گیرد. داستان «روث ور» از نظر پیرنگ، اثری مدرن است اما به موضوعی دیرینه همچون تبعیض جنسیتی می پردازد. «لو» زنی باهوش، مستقل و باثبات است اما این ها باعث نمی شود سایرین، شرح او از حقیقت را نادیده نگیرند.

کتاب «زنی در کابین 10» بدون تردید در زمره‌ی برترین داستان های «تریلر روانشناختی» در سال های اخیر قرار می گیرد. اما «روث ور» کاری بیش از خلق نسخه‌ای جدید از داستان های «دختر گمشده» و «دختری در قطار» را به انجام رسانده است، حتی اگر اثرش در همین دسته‌بندی جای بگیرد. او ویژگی های مختص به خودش را به این ژانر اضافه می کند، و بخش پایانی رمان «زنی در کابین 10» دربردارنده‌ی روایت هایی از سایر شخصیت ها است که باعث می شود مخاطبین، از زاویه‌ای دیگر به روایت نگاه کنند.

 

برای مدتی طولانی سر جایم میخکوب ایستادم. دستم را بر روی صورتم نگه داشته بودم. از شدت حیرت و درد، زبانم بند آمده بود. انگشت هایم یخ زده بودند، اما حسی گرم و مرطوب در صورتم بود و کمی طول کشید تا بفهمم که گرمیِ خون است، این که ضربه، گونه‌ام را پاره کرده بود. می خواستم به سمت تخت بدوم، سرم را به زیر بالش فرو ببرم و گریه کنم. اما صدایی ضعیف و زمخت پیوسته در سرم می گفت که او هنوز آن بیرون است. اگر برگشت چی؟ اگر به سراغت آمد چی؟ صدایی از سالن آمد. چیزی افتاد و من هجومِ ترسی را حس کردم که باید مرا به هیجان می آورد، اما به جای آن، بی حس و فلجم کرد. برنگرد، برنگرد.—از متن کتاب «زنی در کابین 10» اثر «روث ور»

 

 

 

«روث ور» نویسنده‌ای توانمند است که می داند چگونه از بازی با حقیقت و زمان‌بندیِ رویدادها استفاده کند تا واکنش هایی عاطفی را در مخاطبین برانگیزد. رمان «زنی در کابین 10» اثری پرتنش و جذاب است که به شکلی هنرمندانه، نقش سوگیری های ذهنی و عاطفی انسان ها هنگام تلاش ما برای کشف حقیقت را به تصویر می کشد.