کتاب احمدرضا احمدی

Ahmadreza Ahmadi
شعر زمان ما (22)
کد کتاب : 136479
شابک : 978-6222674205
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1403
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 29 اردیبهشت
قسمت هایی از کتاب احمدرضا احمدی (لذت متن)
مروری بر زندگی و آثار دربارۀ زندگی احمدی خود حی و حاضر است و دربارۀ خویش پرترهْ‏نوشته‌ای دارد(1) و تا همین اواخری که این کتاب نوشته می‌شد مصاحبه‌ای جدید(2) از وی هم منتشر شده است؛ و مصاحبه‌های متعدد دیگری(3) در طی این سالیان. به انضمام دو مستند(4) ( حول محور یومیه و کاروبار شاعری‌اش) پس اینکه ما باز همان‌ها را یادآوری کنیم و بنویسیم چیزی از خود ننوشته‌ایم. مگر اینکه اطناب مطلب کرده و به حشو روی آورده باشیم. هر چند در تولد 82 ساله‏گی ایشان مطلبی کوتاه در یکی از جراید منتشر کرده‌ایم، که بر همین سنت معرفی زندگینامه‏ای‏طور شاعر استوار است و همو را هم در فصل پنجم همین کتاب آورده‌ایم. اما در این فصل برای فرصت‏یابی بیشتر به مطالبی غیر از نوشته‌های راقم این سطور هم که شده از میان مطالب و مصاحبه‏های متعددی که با شاعر و دربارۀ وی انجام شده یکی را که به کار ما نزدیک‌تر است احصا و باقی را هم در پانوشت‌ها موکد می‌کنیم. و هر جایی هم نیاز به توضیح بیشتری باشد در پانویس‌های همین فصل بدان‌ها اشاره می‌کنیم. هرچند باید تصریح کرد که برای شناختن شاعر و شعرش، _ مخصوصا دربارۀ احمدرضا احمدی_، شاید هیچ بحثی گویاتر و توصیفی‌تر و شارحْ‏مابانه‏تر از گفتگو‌ها و پرتره‌نوشته‏های خود احمدی نیست. از این روی حتما مخاطبان و محققان را به مداقه در همان‌ها و به خصوص بررسی در نثر و یادآورد‌های احمدی از خویش و از زندگی ادبی و از کارها و نظریاتش _که متناوبا در همین منابع گفته آمده مندرج و گاه با برخی سال‌ها و برخی مصاحبه‌ها متباین است_ دعوت می‌کنیم. احمدی عموما از اینجا شروع می‏کند که: «جد ما یک زرتشی مهاجر بود که از یزد به کرمان آمده بود و در نسل‌های بعدازآن همه‏گی خاندان ما روحانی بودن» (مستند وقت خوب مصائب) اما به صورت کلی از نظر ما، منهای آن روزگاران خوش زندگی در کرمان، بیماری ناگهانی پدر، کوچ اجباری به تهران، سپس مرگ غریبانۀ پدر احمدی و آغاز زندگی سرد و تلخ خانواده در تهران و همزمان تجربیاتی که در آن دورۀ تاریخی و در آن محل جغرافیایی تهران به شکلی خاص و نوعا از روی ناچاری کسب می‌کند، بر زندگی ادبی و تصویرهای مخیّل شاعر و نیز بر ناخوداگاه هنری احمدرضای نوجوان و جوان تاثیر بی‌واسطه‏ای می‌گذارد. مدرسه عوض‌کردن‌ها و رشتۀ درسی عوض‌کردن و طنازی مادرش و آشنایی‌اش با رهنما و آراگون و نادرپور و سپهری هم نیز، بخش عظیمی از فکر و زبان وی را ساخته‎اند. سال 41 که کتاب «طرح» را چاپ می‏کند، دوستی‌هایش با کیمیایی و قریبیان و آشنایی‌اش با فرخزاد و رفت‌وآمدش با مهرداد صمدی و آغداشلو و… نیز همچنین‌اند. احمدی هیچ‌گاه در طرح‌وبسط موج نو چندان الاقول خودش پیگیر نبوده و به جز سرمقاله‏ای برای «جنگ شعر» اظهار نظر چندان مهمی دربارۀ این جریان نمی‏کند. او فقط شعر می‌نویسد و در مسیری که غریزی _ یا دست‌کم بدون دانشیْ‏خودگاه نسبت به آگاهی‌هایی که از خوانده‌هایش یافته_(5) ایده‌ها و تصاویر و نظرگاهش را با زبان و امکاناتی که خودش در شعرش می‌آفریند، باز می‏نماید. هیچ‏گاه به هیچ گروه سیاسی نمی‌پیوندد، ‌ای‌بسا از همۀ جریانات فکری و ایدئولوژیک و انقلابی آن دوره که اکثر روشنفکران و ادیبان ایرانی به آنها گرایش داشتند هم گریزان است. حتی هیچ‌گاه به کانون نویسنده‏گان _که مهم‌ترین نهاد غیرحکومتی روشنفکری در 100 سال گذشتۀ ایران است_ نزدیک هم نمی‌شود و به جای آن در مرکز حفظ و اشاعه و نیز در کانون پرورشی مشغول به کار و طرح‌ریزی‌هایش می‌شود. ضبط آثار ماندگار و تولید پروژه‌هایی در ارتباط با تاریخ موسیقی و تاریخ شعر می‏کند (به طریق ضبط صدا و موسیقی) که تاریخا تاثیر ذوقی و عاطفی و ای‏بسا پژوهشی بی‌نظیری بر نسل‌های بعدی می‌گذارد. تا زمان بازنشستگی در کانون می‌ماند و پس از آن نویسنده‌ای است منظم و خانواده‏دار. کمتر در مجامع و مجادلات ظاهر می‌شود و یکسره خود را وقف نوشتن شعر و رمان و نمایشنامه و کشیدن نقاشی و دکلمۀ شعر و… و… می‏کند. بد نیست نکته‌ای که همین چندوقت پیش از وی در خاطرمان مانده، قبل از ادامۀ مطلب بازگو کنیم. بلکه بخشی از ذهن جوان و پویا و بعضا خلاق شاعر را بتواند باز بنماید. احمدی وقتی شعر می‌نویسد به‌شدت به نثر نزدیک می‌شود و وقتی نثر هم می‌نویسد با‌ همان جنم به شعر نزدیک می‌شود. اساسا کنه مطلبی که دربارۀ وی در فصل چهار دربارۀ وی، بحث‌هایمان را بر آن می‌گذاریم ایده‌اش همین عدم فاصله بین نثر و شعر احمدی است. علی ایحاله؛ نمایشنامه‌ای نوشته دارد آقای احمدی به نام «فرودگاه پرواز شمارۀ707» که آقای سلیمانی نامی به صحنه آورده بود. کار بد بود. از آنجا که دراماتورژی نشده بود.